۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

یه جزیره




چی می‌شد اگر وسط یک جزیره به‌دنیا اومده بودیم، کسی سواد نداشت
موبایل نبود، اینترنت هم خیالی واهی
فکر کن کسی نبود بگه:
این یعنی زن، اون یعنی مرد
الان حال بهتری نداشتیم؟
با اکتسابی‌های خودمون دنیا رو تعریف می‌کردیم
تا دست چپ و راست رو می‌شناختیم، جغرافیای کمر به پایین فعال نمی‌شد
آسمون گاهی آبی، گاهی خاکستر و گاه زرد، آفتابی بود
قانونی نبود که همه جفت بگیرن، مادر بشن، همسر یا جناب آقای شوهر از آب دراومده باشند
فرهنگ امروز ما ناشی از جهل گذشتگان دیروزه که در ذهن‌شون جا نداشت کسی هم ذاتش اینه که تنها . مجرد بمونه
مجبور می‌شه بره یه دور بزنه احیانا دو سه تا بچه هم بیچاره کنه و تازه بفهمه اصلا مال تاهل و سر سری نیست
خلاصه که
همه چیز وابسته‌ی اکنون و احوال ما
وای حالی به حالی شدم
حتا فکرش هم یه جوریم می‌کنه
آزادی از هر بند


لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...