۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

خدا رو چه دیدی؟




از بچگی یه چیزایی هم‌چینی تزریقی وارد باورمون شد که مثل یک ویروس تمام اطلاعات کیهانی یا به عبارتی آگاهی روح رو زیر خاکستر جهل کرد و پوشوند
ترافیک نیم نرم و نیمه گرم سهروردی شمال به جنوب برای خودش نرم نرمک جلو می‌رفت، از کنار مرد ملبس به ردا و عبای سفید گذشت
ناخودآگاه چشمان نافذ زیر عمامه‌اش را دیدم که درش یه چیزی بود
یه چیز گنگ و مبهم و شاید دهشتناک!
یه حس تلخی که یادم انداخت؛ بی‌بی می‌گفت:
هرجا تو خیابون یه فقیر یه معمم یه سیدی دیدی تندی سلامش کن. ممکنه آقا امام زمان باشه
مام از بچگی فابریک رفتیم توکار عزت و احترام به انواع بیگانه‌ همه لز جور جنس جور. حالا به بخش جلوه‌های ویژه‌اش کاری ندارم که چون از کانال خانم والده تولید می‌شد هیچ موقع در من کار نکرد
ژانر وحشت، جن و پری.
خانم والده که خودش همون وقتی که این‌ها رو می‌گفت بیشتر از سن الان پریسا یا پریا نداشت، ولی منه نردبون دزدا رو داشت می‌گفت:
گربه سیاه‌ها جن هستند. من یکی‌شون رو شنیدم که اسمش هوشنگ بود
مام کافی بود یه وقت شبی
نصف شبی
تو کوچه به گربه سیاهی برخوردیم.
نه تنها سلامش می‌دادیم بلکه با همه اسم‌های مردانه که بلد بود صداش می‌زدم بلکه یکی اسمش باشه و جواب بده
فکر کن.... این‌که من تا حالا هیچ جک جونور فرا ورایی ندیدم خودش جای تعجب و می‌تونه با این پیشینه در حد یکی از معجزات چندگانه باشه
برگردیم به سهروردی جنوبی و من و شیخ و عبور از خط کشی سال‌ها
ما رو از بچگی تربیت کردن پول مفت ، احترام بیجا رو بی‌جا خرج کنیم
به‌جای این‌که به اونی احترام بگذاریم که برای جامعه مفید و حتا یک کارگره
اما ما همیشه یاد گرفتیم از بچگی با خدا وارد معامله بشیم
پیش فامیلاش خوب باشیم. نرسیده به سر کوچه خود باشیم. ولی در این کش و قوس‌های مداوم بالاخره یه‌روزم فقط یکی‌ش می‌شیم؛ بسته به رشد پشت سر
سید دیدی سلام یادت نره ممکنه امام زمان باشه
می‌دونی این یعنی چی؟
سرچشمه‌ی‌ تاریخ‌چه‌ی انقلاب ایران


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...