دیروز افتخار تماشای این فیلم رو داشتم
گو اینکه اهل اینجور خشانتها نیستم، ولی کمی بهفکرم واداشت
چرا که نه؟
ناوال یهچی میگه که توجه ما از جنس انرژی خالق و ما به هر چی فکوس کنیم
همون فعال میشه
هنگامی که مشغول کتابت بهابل بودم، باید تحقیق میکردم در مسیر اختر فیزیک
راه می داد
درکی عجیب و غریب داشتم از داستان
وقتی هم قرار بود سر از کار ادیان الهی در بیارم هم، چنین شد
وقتی کامپیوتر جا باز کرد در خونهها هم نیز هم
یعنی دروغچرا فکر کنم همگی خودآموز کامپیوتر شدیم، یکیش هم من که طی یک ماه
زدم به کار برنامه نویسی وب و ساخت صفحهی وبلاگ و داستان
وقتی هم بناست آشپزی کنم میزنم روی دست بانوان مطبخ
زیرا اول تحقیق و مطالعه بعد انجام کار
موسیقی هم همینطور شد
یعنی کلن یک ماه استاد پیانو داشتم پیش از ازدواج
مردک که نذاشت ادامه بدم مام رفتیم به کار گوشی درآوردن نتها و دستگاههای ایرانی که بیشتر مورد پسندم بود
باغبانی هم همین دست و ............. کل زندگی
حالا یک قدم عقب مینشینم
نهکه این منم که با توجه به یک موضوع تمام امکانات موجود مغزی رو بهکار میگیرم تا ته داستان؟
ربطی به روح و اینام نداره؟
خیلی چیزها هست که من در حیطهی امکانات روح می دونم
اما از قرار در حیطهی مخ مبارک است
و اما تو فکر کن که باید به چی توجه کنیم تا به تهش برسیم؟
ته چرایی
که چرا اومدم؟
چرا هستم؟
بنا بوده چه کنم؟ یا بناست کجا برم؟
ولی
خودم رو بکشم هم نمیتونم در حیطهی مغز باقی بمونم
زیرا
مثلن
شنبه یک رویا داشتم
رویایی در زمان
دو روز نشد که رخ داد بی کم و کاست
باز برمیگردم به اینکه
به فرض هم که گیریم تواناییهای مغزی و اینا
اما، این آیندههای رخ داده کی و کجا رخ داد که بشه تصاویر رو دید در رویا؟
مگر روی نقشهی خالق هنگامهی خلقت که بهش گفت باش؟
یعنی تنها راهی که به عقلم میرسه همینه که
یک جایی کل زندگی از آدم تا تهش در تصویر هست
و ماییم که هنگام خواب و خروج بدن انرژی از تن
مجبور به مشاهدهی تصاویر در زمان میشیم و اون بخشی که مورد توجه ماست،
برجسته میشه
هنگام بیداری یادمان هست و در زمان شاهد رخ دادش هستیم؟
تهش باز میرسم به روح و خدا
خدایی که به طرح در ارادهاش فرمود باش و رفت دنبال خلقتهای بعدی و من ما همچنان اسیریم در زمان
اذا اراده شیعا یقول و له کن فیکون
هرگاه اراده به موجودیت شیء میکنم بهش میگم باش و موجود میشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر