اولین روز تعطیلی، حالم رفت توی پیت که:
ای داد باز تعطیلات و مردم همه دور هم و من تنهام
همان روز اول سعی کردم خودم رو جمع کنم، با انواع گفتمان و توجیح
معمولن این احوال فقط روز اول خفتم رو میگیره
درست همان حالی که اگر بناباشه چه با جمع و چه تنها وارد جاده بشم
یعنی یه دو روزی با خودم چانه میزنم، تا از در برم و از اونور هم یه دو روزی تا برگردم
اصولن خستگی جاده برام زیادی شده، بهخصوص شاید ترسی نهانی از عدم امنیت جاده
القصه
همون روز اول که با خودم وارد چانه زنی شدم، هی دلیل آوردم که:
بابا اونهمه رفتی و با اهل بیت هم بودی و گاه حتا جای خواب کم آوردی
تهش چی شد؟
همیشه آخر سفر چند نفری با هم درگیر میشئن و سفر از دماغ عدهای هم در میآمد
مواقعی هم که گروه یکسان بود و در نمیآمد، معمولن گروه باز میگشت و من نه
یا دل نمیکندم یا حاضر به ورود به جادهای شلوغ نبودم
یعنی سرم بره حاضر نیستم روز اول یا آخر تعطیلات عمومی وارد جاده بشم
روز دوم به شماتت خودم سرگرم که:
این همه توجیح رو از کجات درمیآری؟
همهچیز جز پذیرش کوتاهیهای خودت یا بیحالی یا ترس از شکست و ..... داستان در کل زندگیت
اینبار با اینکه بنا شده بود برم و نرفتم
دل لرزهی خبری داشتم که در رویا دیده بودم
همه چیز دست به دست هم داد تا نرم
روز دوم و سوم شاد بودم که نرفتم، زیرا اون تاثیر که از عادات گذشته برآمده بود بیرنگ و به حقایق بازگشته بودم
حقیقیتر از این نداشتم که ته هر شادی اندوهیست
و این باور منه نه سقراط که میگه: شادی و غم حلقههای یک زنجیرند
هر کدام که از در درآد بعدی هم به دنبالش هست
از این رو که تجربه نشونم داده حتا وسط کل خاندان جلیل سلطنت هم شاد نیستم
دنبال یه گوشهای میگردم که بهش پناه ببرم و با خودم تنها باشم
خلاصه که منم و خروارها توجیح برای کل زندگیم و به ناچار
پناهندهی کارگاه شدم و رسم کردم
تا شب واقعه
کی میدونه اون جماعتی که دچار طوفان و سیل جاده چالوس شدن،
چنی بهشون خوش گذشته بود و اینا و هیچ انتظار چنین رخدادی هم نداشتند
باز برگشتم به رویای 18 تیر و وقایعی که در رویا از تیوی دیده بودم
باز با اندوهی تمام به خودم بازگشتم
و تنها یک نتیجه گرفتم
واقعن جماعت بشری برای یک تنبیه گروهی به زمین پای نهادیم؟
لابد جایی که پیش از این بودیم، بهقدری رو داری کردیم که فرستادنمون اجباری
جایی که نه شادیش قابل حساب و نه اندوهش
یعنی ته زندگی چیه؟
یعنی چند نفر در این جهان از این جهان مثل من دوری گزیدن؟
خلاصه که این دنیا مکان عذابی بیش نیست
یک تصویر به طور مداوم در رویاهایم هست و اون اینکه
همیشه تیوی داره یه فیلمی نشون میده و عدهای هم محو تماشا و من یا یکی دیگه که معمولن دیده هم نمیشه
میگیم: این فیلم درباره کسانیست که هزاران سال پیش بر اثر یک انفجار اتمی مردن
و دیگه وجود ندارند و این تصاویر همهاش مجازیست
و باز برمیگردم به این که
مجاز چیست؟
حقیقت کجاست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر