۱۳۹۴ تیر ۱۴, یکشنبه

سرمونی محبت




دیروز جای کل هم‌محلی‌ها خالی
دیگ آش جو رو بار گذاشتم و رفتم به کار پخت و پز آش دوستی
هر ماه مبارک این جا به سبک خانه‌ی قمر خانم کاسه‌های آش بین طبقات در جریان است
از جمله مال من
همه آش رشته می‌پزند به چند ملیت
همسایه طبقه زیری به روش پاکستانی
بالایی به روش مشهدی
بانو والده‌ام هم که به روش لری
اما تنها طباخ آش جو من هستم
طبقه‌ی اخوی هم که سیب رو حب کردن و دست‌شون از  بهشت فقط برای گرفتن در می‌اد
نه سی دادن
کل ماه میهمان طبقات هستند
این سرمونی آش‌پزون و ماه مبارک رو خیلی دوست دارم
حتا اگر بعدش مثل امروز از زور پا درد نتونم از اتاقم برم بیرون
آش جو یک روزی نیست
یعنی از جمعه  بنشن رو خیس کردم و هی شستم و آب‌ش رفته که نفاخ نباشه
شنبه از صبح بار گذاشتم و تا خود شب هی هم‌ش زدم
دیروز هم از صبح دوباره همین رو تکرار کردم تا ساعت افطار
در جمع سه روز کار می‌بره
و من با کل این سه روز و خستگی‌ش حال می‌کنم
سی 
سی چی؟
نمی دونم
شاید سی حس خوب هم سایه  بودن
داد و ستد محبت
یا بخشش همه
قسم خورده بودم دیگه برای خانه‌ی اخوی چیزی نفرستم
ولی مگر می‌شه؟
با هیچ‌کس مقابله نمی‌کنم چون احترامم از دستان غیر نمی‌آد
بلد نیستم بدی کنم
یا چندشم می‌شه
سی همین هم اولین کاسه‌ی آش رو فرستادم منزل ایشان که پوز ذهن‌م رو بزنم
لال شد رفت نشست سر جاش
سه روز هی ور می‌زد
به اون‌ها ندی‌ها
چی روی پیشونی‌ت دیدین؟
نه‌که فکر کردن تو خری بعد از اون همه ماجرای چهارشنبه تا جمعه؟
ولی من همیشه فقط یک آسمان می مونم
ابرها می‌ان و می‌رن، شب روز می‌شه و آفتاب به مهتاب بدل
ولی من فقط یک آسمان می مانم
نه از سر خریت
سی این‌که
  از بخشش و محبت لذت می‌برم
این آزادی منه نه خریت


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...