فکر کن
دیگه بتونم حتا پریا رو زیر یک سقف تحمل کنم
چه به سایرین
دو روز درگیر سیستم آبیاری بودیم و اینا
یعنی مهندس رئیسی و همکارش دو روز تا بوق سگ داشتند 50 گلدان رو تنظیم میکردن و هنوز هم
تمام نشده
یعنی طاقت بیشترش رو نداشتم
مریض شدم، تب کردم و .... ماجرا و بنا شد باقی بمونه بعد از تعطیلات
بعد تصور کن یکی غیر از خودم بیاد و این سقف رو شریک بشه
ناممکن است آقا جان
نهگمانم دیگه حتا تحمل بودن پریا رو داشته باشم
فقط من و شانتال
بعد همسایهها فکر میکنند، دلم میخواد و نیست
یا بهم توصیه می دن کمی شاد باشم و رفت و آمد کنم
یا حتا تصور دارند افسردگی روحی گرفتم
شاید هم همهاش باشه
من بهش میگم: عادت
ما فقط عادت میکنیم
کلی طول کشید تا از عادت تاهلی دست بردارم
کلی طول کشید به تنهایی عادت کنم
کلی برای رفتن پریا
کلی کلی هی عادت کردیم و از سرمون افتاد
حالا هم که عادت به تنهایی
برای یک کار حقوقی باید برم شمال
اما همین تصور چند روز تعطیلی و شلوغی شهرک و جاده باهم
کافی بود بندازمش برای بعد
حالا یعنی واقعن افسردگی دارم؟
باور کن خودم هم نمیدونم
بهش میگم: عادات بشری
لوله اصلی بهتر بود پایین کنار نرده قرار میگرفت و انشعابات گرفته می شد. از نظر زیبایی ، دید ، شلوغی و دست پا گیری
پاسخحذفخودم اینطور خواستم که کار دستم نده
پاسخحذفاگه نم بده، گچ سقف طبقه زیر میریزه