اون قدیمها در عصر دخترخونگی و اسارت در دبیرستان مرجان، تا در هر راهی شکست میخوردم این ابوی گرام پیشنهاد حقارت آمیزش این بود که خب اگه نمیتونی بهتره شوهر کنی
بعد که رمز بازی دستم اومد، هرجا کم میآوردم تصمیم میگرفتم برم ازدواج کنم
نمیدونم حالا که بهش فکر میکنم سر در نمیارم ازدواج طناب اعدام بود. یا کاچی به از هیچی؟
از زمانی که واحد سیار وزارت از ما بهترون اینجا دکه گذاشته و زبونم از حال رفته. گاهی زیر لبی میگم
بابا اینجا جای گفتن نیست اما جای رُفتن هست
این آخر عمری بریم ازدواج کنیم . دیگه چیزی برای باختن نمونده
بقول ترکها. « بودور که وار» یا یه چیزی تو همین مایهها
بعد که رمز بازی دستم اومد، هرجا کم میآوردم تصمیم میگرفتم برم ازدواج کنم
نمیدونم حالا که بهش فکر میکنم سر در نمیارم ازدواج طناب اعدام بود. یا کاچی به از هیچی؟
از زمانی که واحد سیار وزارت از ما بهترون اینجا دکه گذاشته و زبونم از حال رفته. گاهی زیر لبی میگم
بابا اینجا جای گفتن نیست اما جای رُفتن هست
این آخر عمری بریم ازدواج کنیم . دیگه چیزی برای باختن نمونده
بقول ترکها. « بودور که وار» یا یه چیزی تو همین مایهها
یا حق
پاسخحذفچه جالب دقیقا پسرها هم وقتی بیکار می شدن به فکر ازدواج می افتادن
ولی ما بیکار هم بودیم نمی دونم چرا اینکارو نکردیم