۱۳۸۶ آبان ۸, سه‌شنبه

بلدی؟


می‌دونی عشق چیه؟
در وجودت هست؟ بی‌واسطه. بی‌معامله
بلدی کسی را دوست بداری که کاری برای تو نمی‌کنه؟
بلدی، عاشق اونی باشی که از همه بیشتر آزارت می‌ده ؟
می‌تونی تو چشم مردم نگاه کنی و بی پیشینه و سابقه با محبت بگی سلام. خوبی؟
بلدی حسادت و جنجال را از زندگیت دور کنی؟
می‌تونی از شادی و خندة دیگری حتی با غیر شاد بشی؟
بلدی بی‌آنکه چیزی بخواهی، عشق بدی؟
هرچیز
خرج خونه. لباس تازه. گوشی موبایل نو. ماشین. حتی عشق. هر آرزویی که ممکنه به اندازة حجم ذهنت جا بشه؟
بلدی بی سمی کردن دیگری زندگی کنی؟
بلدی بدون بستن راه دیگری زندگی کنی؟
بلدی دل نشکنی و خنده جانشین غم کنی؟
بلدی راه برای دیگری باز کنی، بعد راه خودت را بری؟
بلدی بی طمع صبح چشم باز کنی؟
بلدی از صبح تا شب عشق بدی؟
بلدی از شادی من بی واسطه، شاد بشی؟ بی‌شناخت، همین که حس کنی یک ذره از ذرات هستی شاد شد که به شادی هستی و تو می‌رسه؟
اگر همة اینها را بلد باشی تو تا خدایی فاصلة چندانی نداری

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...