۱۳۸۶ مهر ۱۵, یکشنبه

می‌خورد بر بام خانه


سردمه. نه! یخ کردم
از درون می‌لرزم با صدای آبی که از زیر لاستیک ماشین‌ها از روی آسفالت بلند می‌کنند
از صدای عجله
از صدای رفتن
از بارون که امشب انقدر غمگنانه است
فکر آسفالت خیس
فکر آبی که از برخورد چرخ‌ها بی تفکر به اطراف می‌پاشه
از تنهایی و حزن آب که از ابر جدا شده
از مادر دور و بر خیابان رها شده

۲ نظر:

  1. سلام
    خوبی خاله جونی ؟
    با وجود همه شعرهای عاشقانه که برا بارون و لطافتش و اینا میگن ...
    منم همه این حسا رو که گفتین دارم موقع باریدنش ...
    حتی همیشه یه بغض گنده هم دارم موقع بارون یه حالت خفگی که دلم میخواد زودی تموم شه ...

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...