۱۳۸۶ مهر ۱۱, چهارشنبه

من می‌دونم


زندگی و جهان تصوری وهم گونه‌ است که چون از توهمش خبر نداریم، سخت باورش کردیم
قدیم‌تر که می‌نشیدم هندی می‌گه: دنیا خیال هه سراب هه فکر می‌کردم، حتما روزی بیدار می‌شم و چیزی وجود نخواهد داشت
حالا فهمیدم، خیاله چون
من همه چیز را تعریف می‌کنم
تو، او، روابطم و حتی قصد و نیت تو را
می‌رنجم، شکست می‌خورم و در این آیند و روند زار می‌زنم. نفرین می‌کنم به هر چه آدم دو رنگ و ریاکار است. یکی نیست بگه: « پدر جان این‌ها تصورات تو از او بود. نه حقیقت او» دیگه مگر زیربار می‌رم.
بالا و پایین حرف همانی است که من می‌گم. در واقع این منه من همیشه فقط بی‌گناه و دیگران بیرون از من خورده ستمگران من. همه با من بد هستن و دائم نقشه می‌کشن چطور حالم را بگیرن
همة خرابی‌ها و کاستی‌ها هم فقط به گردن دیگری است. وگرنه منه من که ماهم
اصولا ما همه چیز را به‌نوعی می‌بینیم و تعریف می‌کنیم که در تجربه‌های قبلی دیدیم. در حالی‌که این بدبخت برای اول باری است که در مسیرم قرار گرفته
نه شناختی و نه خبری . این اول باری است که من این آدم را می‌بینم و تجربه می‌کنم
اما منه خیلی باهوش، سریع بایگانی را باز می‌کنم و تمام مشابهت‌ها را در می‌آرم و مشغول قضاوت می‌شم
خیلی ساده در نقطه‌ای تو دلم می‌گم: ای حقه باز دوروی پست فطرت. حالا یکی بیاد و حالیم کنه که عامو، تو دوست داشتی اینطور تعریف و باورش کنی
مثل باری که فلانی زد تو گوشت و تو گفتی، ببین از دوست داشتن زیاد قاطی کرده
گذاشت رفت و تو گفتی، ناز کرده برمی‌گرده. من می‌شناسم این آدم دو پا را و الی آخر. رد و انکار. پذیرش و باور همه محصولات فردی است که برای دیگری فرض می‌کنیم و از رابطه انتظار داریم

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...