سالی که پا به دبیرستان مرجان گذاشتم؛
مرد محبوب روز استیو آستین " مرد شش میلیون دلاری" بود. البته دلار هم دلار اونموقع
بیشتر بچههای مرجان از طبقه لوس و ننر زاد های وابسته به دربار و مجلس سنا و چمیدونم همانها که هرگز در درس تاریخ یادنگرفتم بودند
دبیرستان مذکور صحنة تاخت و تاز این والا مقامات بود
اصلاح کنم که من فقط فامیل عزیز دردانة بانو مامقانی " مدیرة نامحبوب" و فوق العاده خشن دبیرستان بودم. وگرنه اصالتا گروه خونی و ژنم زمین باز و کشاورز زاده است. الهی شکر که این ژن یکجا باعث سرافرازی ما بود
القصه که
این دبیرستان که کم از باند مافیا نداشت و هر روز به دلیلی تیتر اول کیهان بود
با همه عظمتش یک دبیر ادبیات مکش مرگمای خوش صدا ولی کوتوله داشت بهنام" ابراهیم قاسمزاده " شاید چون کوتوله بود هرگز به چشمم نمیاومد؟
اما صادقانه ترین حرف اینه که من هنوز ه را از ب تمیز نمیدادم و قاسمزاده شبیه یکی از همون همبازیهای همیشگیم بود. یادش بخیر حالا که عقل رس شدم چقدر خودنماییهای تارزان گونه در رفتار این محبوب نسل دهة هفتاد بود که با یک اشارهاش همه دبیرستان در حیاط متحصن میشدن
اما بگم از
" رویا " که دختر رئیس وقت" زندان... "بود که به اتکای پدر جولانی میداد و عاشق دبیر ادبیات که دو سال مردود شده بود که در کلاس ایشان باشه. یک لات به تمام ایار که وقتی در کریدورها راه میرفت دخترای نازک نارنجی خودشون رو به دیوارها میچسبوندن که خدایی ناکرده تئنه نزده باشن. منم که از اول مجسمه بلاهت بودم
یک در میون کلاسهای جناب دبیر تعطیل بود چون
رویا به جای تکلیف نامه تحویل آقا میداد
حالا که خوب فکر میکنم
یا واقعا نسل قبل نجیب بودن
یا این آقا به این وسیله قیمت را بالا میبرد
یا فهمیده بود قرار انقلاب بشه و بی مایه فتیره که البته بعیده
به هرحال رابراه با دریافت نامههای عاشقانه رویا به سبک استیو آستین" مرد شش میلیون دلاری " نیمکت بدقواره و سرد کلاس که همیشه بچهها برای این منظور خالی میگذاشتن، بلند میکرد و میانداخت و گوشه کلاس و به بهانه قهر از کلاس میرفت و دبیرستان خر تو خر میشد
مملکتی که دبیرش این و شاگردش رویا باشه انقلاب نشه تعجب داره
همه از دم هالو پشندی
من هنوز نتونستم چیزی بگم و پیش بچههای این نسل مثل " جناب والا مقام خر" تو گل نمونم. حالا تو بگو یه عکسی تو ماه افتاده
تا قیامت بهت میخندن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر