۱۳۸۶ دی ۱۹, چهارشنبه

تجربه


آخی نازی
این فقط اسمش بد در رفته. ولی شما چرا ترسیدی؟
مگر شما بیمار شدی؟
یا نکنه ترسیدی از اینجا واگیر داشته باشه؟
نامادری من طفلی از سال 72 رو به قبله بود و آب ترتبت در دهانش ریخته بودن. اما در این فاصله دختر بزرگش زودتر از او رفت و این بی‌نوا هنوز بعد از شش سال رو به قبله بود ک بالاخره سال هفتادنه رفت
ما از مرگ خودمون می‌ترسیم. چون در زندگی باورش نکردیم و با خواب جاودانگی و یه روز از صبح رفتیم
هیچ قدرتی در هستی نمی‌تونه به ما تضمین بده تا ده دقیقه دیگه حتما زنده باشیم. در جهانی که مرگ از بستر تا زلزله یا بمب و جاده در کمین ماست کی می‌دونه فردا کجا می‌مونه؟
تو هم نترس من باور ندارم خدای من اینطوری با من بازی کنه. چون " من " الهی من این را باور نداره. درست زندگی می‌کنم که این وقت‌ها دلهره نداشته باشم و تکیه بر دل خدا کنم
گروهی در گیر این تجربه شدن که هر یک به نوعی به آن نیاز داشتد که در حال تجربه‌اش هستند. شاید حتی خود پریا
ما در جهانی زیست می‌کنیم که باورش داریم. جهان من امن و کامل و زیباست. خدا هر لحظه در من و با من حضور دارد و من از چیزی نمی‌ترسم. جز،ناامیدی و یاس که فقط محصول ذهن مایوس شیطان است
نه آدم لایق سجود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...