۱۳۸۶ دی ۱۱, سه‌شنبه

شاکی


قدیم‌تر هم همین‌طور بودم و چه عجب که باور داشتم عوض شده‌ام. یادمه قدیما بازار ناله نوله‌ام داغ بود و از خودخواهی مفرط رنج می‌بردم در جواب اعتراضات اطرافیان می‌گفتم: دارم که دارم
مگه فقط من دارم؟ همه سالم هستند و این هنر نیست که من سالم و مشکلی ندارم پس سهم دیگری ندارم
تا تجربة تصادف و مرگ
بعد از دوسال همزیستی مسالمت آمیز با بستر بیماری. معنی حرف‌های اطرافیان را فهمیدم
سلامتی موهبتی است که گاه هست و گاه نیست
چند پست پایین تر دوباره ناشکری کردم. هزاربار ناشکری کردم، زیر لب
تا در راهروی بیمارستان و پشت اتاق عمل. به یاد آوردم فراموش کردم، از مرگ جستم
پریا بعد از چهار طبقه از مرگ جست و من هنوز هستم و مادر دخترم هستم و دخترم، دختر من
هزاربار در دلم قسم یاد کردم، دیگه ناله نمی‌کنم
دیگه عشق نمی‌خوام. من اصلا غلط کردم هر چه نق زدم. همه چیز خوب و جور بود و من مثل همیشه در اوج ناله نوله
حالا چی فکر می‌کنی؟ یعنی ادب شدم؟
یواشکی در گوشت بگم که، فهمیدم انقدر عشق‌های تلمبار شده در وجود دارم که نمی‌دونم چطور بارش را تحمل کنم
انسان همینه. موجودی در هر شرایط شاکی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...