۱۳۸۶ بهمن ۷, یکشنبه

من خوبم. تو چطور؟




اگر صبح تاشب به زبونمون کنتر ببندن که چقدر به کائناتی که زندگی را بنا به باور و خواست ما ارائه می‌ده، آیة یاس صادر می‌کنه . تازه می‌فهمیم چه گندی به زندگی کشیدیم و خبر نداریم

از خودم می‌گم
قدیم‌تر با باور سقراط گونة حضور رنج از پی شادی
همچون حلقه‌های یک زنجیر از پس هر خنده به انتظار گریه بودم
بعدها متوجه شدم همه به نوعی چنان" بد" را در جهان پذیرفته و باور کردیم که زندگی بر محور آن چرخش د اره
زندگی که بازتاب تصورات، باورها، کلمات، رویاها و ذهنیات و هزاران چیز دیگه است که در هر لحظه داره شکل زندگی ما را ترسیم می‌کنه
هستی آینه‌ای صاف و تمام نمایی از ما ست
باید هر لحظه زیباترین تصویر را برابرش بذاری
می‌گم: چطوری؟
می‌گه: بد نیستم
بد قانون اول زندگی شده که اکنون نیست
خبر، خوبی است
کافی است بگی: خوبم
اما عادت کردیم، بد نباشیم

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...