۱۳۸۶ بهمن ۸, دوشنبه

روشندل

وقتی دندون یا سر درد می‌آد سراغم ، دنیا در هر نقطه‌ای که باشه متوقف می‌شه و خیلی زود وارد برزخ یا به فراخور حال دوزخ می‌شم
اون‌موقع است که قدر آرامش و سلامتی رو می‌دونم
حالا تو فکر کن، یک‌روز صبح چشم باز کنی و نتونی دیگه دنیا رو ببینی. حداقل می‌شه چند دقیقه به‌طور فرضی امتحانش کرد. چشمت رو ببند
تحت هیچ شرایط باز نک
با تمام چیزهای زیبا و دوست داشتنی که می‌تونستی ببینی تک‌تک خداحافظی کن
من کردم
نتیجه
دیگه تا دود پر از سرب میدان هفت تیر برام دیدنی بود. حتی حاضر به ندیدن برج‌صادرات از پنجرة اتاق کارم نبودم. پشت‌بام‌های نکبتی آن‌سو تر به تصویری نوستالژیک بدل شد که کم مونده بود اشکم را در بیاره
دنبال صدای هیاهو و گاه فحاشی کسبة اهل محل بودم
صدای کلاغ‌ها که از پی هم دنبال موجود نگون بختی گذاشتن
من حتی تمام تصاویری را که از طریق صدا برای خودم ساختم، کشف کردم
هرگز ندیدم پرواز دسته جمعی این ساحران هزار ساله را بین چنارهای کهنة پهلوی. اما با صدای‌شان همه را تصور کرده و می‌بینم
این همة اوهام من از باور رویای مردم زمین نیست؟
آیا شود روزی در جهانی چشم باز کنم که حتی تصورش را نیاموخته‌ام
وای فکر کن، ته خط بفهمیٰ همه راه رو عوضی رفتی
کاش وقت رفتن زندگی را به خودمون بدهکار نباشیم

۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...