۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه

عمو دیزنی


از صبح به یک توفیق اجباری راهی دیار دیزنی بودم و جهان خوش بچگانه که چه زود دیر شد
تام با مخ میره توی دیوار برمی‌گرده و صحیح و سالم به مبارزه ادامه می‌ده. همه را براه عاشق می‌شن و کار به خوبی و خوشی به بوسه پایانی عاشقانة معروف ختم می‌شه
تو حتی اگر سیندرلا و در زیر شیروانی مخوف نامادری حبس شده باشی، باز هم می‌تونی به خیال پسر پادشاه دلخوش کنی
اگر به‌جای این جهان رویایی کارتون سکینه در مزرعه مش غلوم علی را دیده بودیم این‌همه بر سر بزرگ شدن جر نمی‌زدیم و گریبان چاک نکرده و اینطور روزگار برزخی هم سهم‌مان نبود . یا
این‌همه بحران کمبود شوهر نداشتیم
جهانی که در آن، همه ربه‌ر عاشق می‌شن و کسی سر کار نمی‌ره. اگر هم مجبور شد بره، یا مثل فرد فلینستون سناتوری است یا مثل سوپرمن، یا هم می‌شه رابین هود، سر گردنه بگیر که اکثرا اینکاره شدیم
یا گردنة تاهل یا .....
این تصورات خیالی را از دنیا بارمون کردن که این‌همه بانوان گرام پشت درهای نیمه گشودة مدنی خاص تجربه‌ها را تسهیم کنند؟
یا همین حسن خودمون
صبح گاوش رو می‌بره بازار بفروشه. فردا شب، هم مرغ تخم طلا رو آورده و هم چنگ سحر آمیز و هم خانم حنا
تازه هنوز جدول ضربش رو هم بلد نیست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...