یک اعتراف تازه
کلی شعار دادیم، آقا قدر این لحظهی حال رو بدونید
فقط در حال باشید، همه چی حله
خب وقتی حالت خوبه، دلیلی نداره نتونی در اکنون باشی
مهم اونجاییست که یهجاییت درد گرفته و یا با عرض معذرت سوخته
که نمی تونی اصلا هیچ جا باشی
چه به اکنون
والله من که وسط حال خرابی همهجا هستم، جز اکنون که اگه یهذره درش سرک بکشم
هیچ مشکلی نیست در اون لحظه، و فقط ترسیدم
چهطور میشه، مدیریت و طراحی ذهن رو اعمال کرد؟
همه درد امروز انسان، دردهای شکستهریزهی پشت سر یا ترسهای
نرسیدهی پیش روست
ولی تو وقتی وسط محلهی بد ابلیس نشستی
وقتی بهقدری انرژی حرام کردی که نمی تونی خودت رو بالا بکشی که هیچ
مبتلای شیزوفرنی شدی، هر روزن نوری هم که میبینیم
میخواهیم ببندیمش و به خودمون بگیم
همینه، غیر از این هم نیست
و من حالا خیلی حیونی و دردمندم
واقعا ببخشید اگه گاهی از سر سیری یه چی میگم
وقتی اون زیری و دردمندی
تمرکز در لحظهی اکنون کار آسونی نیست که این همه شعارش میدم
تمام قد تعظیم و معذرت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر