مدرسهها تعطيل شد و كلاسها از سر نو
نميدونم چهقدر حوصله تعليم دارم\ فقط ميدونم برنامه داشتن بهتر از بيبرنامگي و ماتم گرفتن
براي نداشته هاست
منكه اينطورم
كافيه بيكار باشم تا هر چه كاستي و تيرگيست قطار سوار ذهنم بشن
فکر به همین هم خوبه
چرا نمیتونیم جلوی وراجیهای ذهن رو بگیریم؟
مغز کارش فرمان و برنامهریز، محاسبه و طر است
هربار کارش داریم وارد عمل میشه و وظیفهاش رو انجام می ده
باقی وراجی ذهنه
اینکه فکر کنی این مغز تو یا خود تویی که دائم ور میزنه
از اندوه و نداشتهها میگه و ..... موجب غمت میشه و حتا گاه چنان به خشم میایی که میتونی تا مرتکب قتل یا خودکشی بشی
یا به سمت افسردگی و اعتیاد بری
چهطور میتونه این موز مار مال خودت باشه؟
چهطور میشه شخصن کمر به قتل بست؟
حالی که این یکی دو ماه اخیر دارم
دیروز اوجش بود
تازه با اون همه ژانگولر بازی که من دارم
هر کاری میکنم تا برابرش بایستم و خفهاش کنم
راه نمی ده
چهقدر مرور کنم؟
دیگه چی هست که مرور کنم؟
منکه نه کسی رو میبینم و نه جایی میرم،چی مونده برای مرور دوباره؟
با همه اینها خودم رو سینه خیز به امروز کشوندم
هر لحظه می دونم این من نیستم که این همه غمگین و افسرده است
که این پیشنیازهاییست که جامعه بهمن تلقیین کرده که داشته و یا حتا باشم و چون نیستم و یا نمیتونم داشته باشم
چرا که از فهرصت نیازهای شخصیام خط خورده
میرسم به ماجرای چنگ و دندون و اینا
خب شما برو وسط نیویروک و .... فکر میکنی باز هم به این نقطه نمیرسیم؟
چرا
درد و ریشهی درد در خود ماست
از باب تمام چیزهایی که جامعه دیکته کرده که باشیم
یه خانم خوشکل با کلاس ، متمول، خانواده دوست، به روزه،تیتش مامانی، معصومهی با طهارت
نجیبهی سراسر عفاف
همانی که تو رو از خودت به موجودی همیشه خدمتگذار به جنس مخالف بدل میکنه
من چرا تنهام؟
چرا کسی عاشقم نیست؟
چرا خانوادهی شلوغ ندارم؟
بچههام کو؟
همسر کجاست؟
و از باب تمام نداشتهها و تنهاییم رو به قبله بنشینم
واقعا اینها نیازهای منه؟
چرا زیر بار تحمل اضافاتش نمیرم که این شرایط رو برای خودم ایجاد کنم؟
چون مال من نیست
گرنه من همانم که رستم بود پهلوان
کدوم دری به رویم بسته بوده تا حالا؟
حتا در انواع معجزات
حالا نمیدونم با این دوپارگی چهطور کنار بیام؟
چند باری از چیزی صحبت کردی وحشتناک که من حتی اسمشم نمیارم- بیا بیرون از اون فضا - اینقدر اون فعل رو تکرار نکن- حسین
پاسخحذفببین دوست من. مهم نیست من اقدام کنم یا شیخ عزرائیل .
پاسخحذفمهم اینه که شرایط بسی دشوار و غیر قابل تحمل شده
شما بلدی با خودت تنهای تنها زندگی کنی؟
بلدی هی بکاری و هی هیچی در نیاد؟
بلدی هی باشی و دیده نشی؟
بلدی شبانه روز هم دم گلدانها باشی و شانتال؟
بلدی وقتی انقدر اذیت شدی و آسیب دیدی از ترس عالم و آدم قایم بشی کنج پنج دری؟
بلدی شبانه روز جز ذهن چیزی نشنوی؟
یادش بخیر یه وقتی بود که حتا تحمل یک ساعت تنهایی رو نداشتم
حالا شده ریختمون تنهایی
بلدی مثل من زندگی کنی؟
بسم الله