جي كم داريم؟
هميشه ميدونم يه چيزي كم و من كج كج زندگي ميكنم
اما اين چيز چه جور چيزيه؟ خودم هم خبر ندارم
يعني درواقع در نخواستنها چيره دست شديم،
ممکنه ندونیم چی میخوایم،اما مطمئن شدیم چه چیزهایی نمیخوایم
او ه ه ه ه ه کلی چیزها بود که در قدیم میخواستم
حالا از شش فرسخیش هم رد نمیشم
چون فهمیدم با گروه خونیم جورنبود
اندیشهی من همیشه بال بال میزنه
فقط دنبال خواستن چیزیست تا رسیدن و فهم و ترک خواستن
عدم شناخت ما از جهانی که درش چشم باز کردیم
و شناسههای آدمیتی که از جامعه یادگرفتیم، ما رو به مسیری رهنمون ساخت که
به تنهایی رجعت کنیم
ما از ازل تنها بودیم و تنها خواهیم بود
تنهایی از اون جنسی که تو حتا در جمع هم حسش میکنی
تنهایی یعنی مجال گفتن نیافتن و در گردموج اندیشهها فرو شدن
«یادم باشه، این گرد موج رو هم اینک ساختم. بعد از گردباد و گرد آب، در عصر انرژی و تله پاتی، نوبت رسید به گرد موج »
جدیدن فهم کردم با خودم حرف میزنم
یعنی شروع کردم به وراجی بلند بلند
چون هفته میگذره و کسی رو نمیبینم یا تماس تلفنی هم ندارم
از خودم میپرسم: این همه یعنی چه؟
میدونی از عید چند کار اجرا شد و هنوز کسی ندیده
لازم نکرده کسی برام کف بزنه و هورا بکشه
این تهیا در ذهنم حضور پیدا کرده
هی شهرزاد، نکنه راس راستی مردی و نمیدونی؟
بعد شونه بالا میاندازه که:
- همینی که هست. یعنی بیرون فقط دردسر و هوای آلوده و دستان نیازمند
بیرونها را گشتیم و هیچ نبود چز قلمبهي دردسر
از وبلاگ نویسیمون هم پیداست.
شدم مراد برقی و هر روز این صفحه رو پشتم میذارم و هجرت میکنم
یعنی خیلی زود از شناسایی جهانم خسته شدم؟
مایوس و در نهایت به سمت افسردگی پیش میرم
این منه وحشتزده گیر افتاد کنج خونه
دو روزه باهاش چونه میزنم: زن پاشو تا خیابون خلوته برو خرید
ابرو بالا میده که: نمیخواد . شنبه میرم
خب درد نگیری اینم مدرسه شد؟
حالم خوش نیست و حس میکنم به سمت جنون میرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر