هيچ كس تنها بودن، ديده نشدن، شنیده نشدن و فهم نشدن رو دوست نداره
نه تنها ما
که از آغاز بشریت و عهد گیلگمش فوت آخر کوزه گری همه بنی بشر بند تنهایی بوده
تا وقتی گیلگمش تنها بود، همچنان دو سوم خدا و یک سوم باقی بشر بود
کسی از پسش بر نمیاومد تا با مکر از یکتایی درش آوردن
با تولد انکیدو که با گیلگمش برابری میکرد، همه توجه این دو به هم نشست تا هنگامهی مرگ انکیدو که موجب مرگ گیلگمش انسان کامل شد
اینها همه حکایات تجریدیست
نمونهای از درد بشر بودن
تا هنگامی که تنهایی رو اصل بلاشک خود بپنداریم، یورتمه میریم و با جهان هم کاری نداریم
اما همینکه فهم کردیم با حضور یکی جز خودمون میتونیم خوشحالتر باشیم
افتادیم به تله
زیرا ما شانس یافتن انکیدو رو هم نداریم که باهاش تا پوست حال کنیم
بهقول شمس:
یکی میخواستم از جنس خویش تا قبله سازم
که از تنهایی خود سخت ملول شده بودم
تا تو چه فهم کنی از ملول شدنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر