در هر حال و شرایطی که باشم و پام به اینکه میرسه، بلافاصله یادم میافته به خونههای خشک و بیگلدون
حس کویر گلوم رو میگره و یادم میافته باید خدارم شکر کنم که وسط پایتخت من میتونم این چند متر فضای سبز رو داشته باشم
به حیاط بچگی که محاله برسه
و باغ پدری هم که هرگز
ولی این توان منه
و من میتونم به چیزهایی غیر و بیرون از خودم توجه و محبت برسونم
و این حتا شانتال رو هم شامل میشه
الهی شکر سپاسگزارم
ولی خب....ای دیگه
بماند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر