۱۳۹۳ خرداد ۲۱, چهارشنبه

بی و با کلاشین کف


 نتیجه این‌که
تقریبا به نوعی بیماریم
درد تنهایی، درد چرا یکی منو دوست نداره
درد، چرا به من گفت نه، درد چرا منو نخواست
درد چرا یکی پیدا نمی‌شه منو بخواد
درد .... هزار نوع بی‌درمون
چون از بچگی به گوش‌مون نخوندن:
یه جوری زندگی کن که انگار تنها موجود زمین تویی، با داشته‌هات لذت ببرو برای نداشته‌هات بجنگ تا ساختن
نه تملک به زور نه جنگ و فتنه و واویلا
وقتی در بسته است و می‌خواهیم از دیوار بالا بریم
یا وقتی یکی نه می‌گه، می‌خواهیم چشمش رو در بیاریم
از داشته‌هاش پشیمونش کنیم و برای نداشته‌هاش تا مرگ بکشونیم‌
فکر می‌کنی چه بر من گذشت این ایام؟
هیچی
فقط جایی نبود که صبح به صبح درش با خودم حرف بزنم
بعد چی شد؟
هیچی داشتم می‌رفتم که خودکشی کنم
زندان که نباید حتما بر سر درش نوشته باشند، اوین یا انفرادی
من هم در انفرادی با متراژی بیش از دویست متر حبس شدم
من که از هر چه دوپاست می‌ترسم و به اندرونی پناهنده شدم و تنها روزنه‌ام به سوی جهان
همین برگ‌های اندک گندم بود
 باید به خودت ببالی که موجب شدی یکی تا مرز مرگ پیش بره
ها
پس چی؟
کی گفتم، خدا هستم؟
کی ادعا کردم، حتا نزدیک به انسان کاملم؟
من فقط سعی دارم نه تنها به خودم که به هرکه در این خونه رو می‌زنه
 انرژی انسانیت بدم برای تحمل شرایط جبری
جرمم این بود؟
پس اونی که خودش می‌دونه کیه و می دونه بیماره باید فکری برای بهبود خودش بکنه
گرنه که منم عاشق ریچارد گیر بودم
باید بهم لبخند می‌زد و در آغوشم می‌فشرد؟
چرا ما تحمل نه شنیدن نداریم
چرا به وقت این نوع بیماری‌ها از ابلیس هیچ کم نداریم
ایمیل تهدید؟
منو تهدید می‌کنی؟
خدا شفا بده هر چه بیماره 
ابوی اگه دوست نداشتنی هستی، 
اگر به زور می‌خواهی دیگران رو واداری حرفت رو بشنون و اگرهای مجهول و بسیار
فکری برای درمان خودت بکن.
امروز من . نه؟ یکی دیگه
تو نمی‌تونی با کلاشین کف راه بیفتی که آی منو به زور دوست داشته باشید
من ماهم
من گلم
من خدام
من ابلیسم
هر چه هستی باش
من هم شهرزادم
شهرزاد با تمام تنهایی‌ها آزاد و مبارز
پاشو دماغت رو بکش بالا دلم بهم خورد
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...