۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۴, جمعه

جمعه بازار

نمی‌فهمم چطور حساب این تقویم من به‌جای روزهای دیگه مثل سه شنبه یا یک‌شنبه اینهمه جمعه داره! فقط آمدن‌های این جمعه بی‌تکلیف رو خوب می‌فهمم
یادش بخیر قدیم‌ها جمعه مقدس بود و بوی خستگی‌های پدر را داشت و محبت جمع خانواده. اون‌موقع که عاشق جمعه بودم شنبه زیاد بود
تا میای هفته را شروع و مزمزه کنی، شده جمعه
تقویم قدیم‌ها ایراد دیگری داشت. تند تند شنبه می‌شد. یادش بخیر ایام مدرسه هی به‌خودم قول میدادم، از شنبه
همه کارم حوالت به شنبه بود. بیچاره باقی هفته چه گناه کرده بود که از حساب می‌ماند؟
حالا که کاری نداریم و حساب عمر به دست گرفتیم. همه‌اش جمعه است تا به‌تو بگه، یک هفته دیگر هم تمام شد و کاری که به حساب خودت بیاد نکردی
یا اینکه، یک هفتهء دیگر بی‌عشق گذشت؟

۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...