الهی شکر که همه مشکلات دنیا حل شد و من راز بزرگ را کشف کردم
آخرای تابستون دکتر امیرکی عزیز کردهء فامیلی را بعد از سالهادر باغ خاندایی دیدم. نبوغ این شازده پسر باعث کشف اخیرم شد. خیلی باحاله. دندون رو جیگر بذاری، گفتم
فقط نمیدونم از کجا شروع کنم که فردا بهم چیزی نچسبه؟
دکتر آخر مجلس تشخیص داده بود که: دچار افسردگی مزمن هستم. به قید دوفوریت یه نسخه هم نوشت و داد دستم.
چند روزی قرصها رو میخوردم و دنیا به روی خوش نشسته بود و ما هم علی بی غم. دیدم کار و زندگی تعطیل شده. داروخانه را بستم
در سفر آخر به شمال، یه شب که حالم سخت گرفته بود، نصف قرص. فرداش معجزه شده بود!
از پریشب هوای دلم ناگاه ابری و عاشقانه شد تا دیشب که چیزی نمونده بود، مثل مجنون سر برهنه به بیابون بزنم. باز یه نصف قرص« آقا به جان مادرم، از همینها که داروخانه میده. فکر بیربط ممنوع»
نیم ساعت نشد، دیدم، اه! بساط عشق و عاشقی برچیده شد
این قرص آدم رو مثل، اختهها میکنه! چی به خورد این خلق الله که نمیدن؟
همهمون شدیم، دور از جون، لابراتوار
از این به بعد تااطلاع ثانوی و خالی بودن انبار از جنس، هر وقت دلم تنگ تپیدن و خواستن شد، فقط یه نصف قرص
دیگه میتونم برم دنبال زندگیم. این گلی هم بیخود درآوردم
salam. lotf kon esme ghors ra begoo ke hame moshkel darim
پاسخحذفسلام خاتون. مواظب این قرصها باش. همه اش مرفین داره که مردم معتاد و بی خیال بشن. نخور آقا. تو صبح تا شب اینجا بگو عشق. من چشم هرکی بگه بالا چشم خاتون ابرو است در میارم. ولی جان من نخور این آشغالها ی کثافت و
پاسخحذفمنم خوردم...
پاسخحذفکیف میده!!:p
man az sobh sabad gozashtam. nobate man molakhor nashe? hala ye kuchik esmesho inja benevisi bad nist
پاسخحذف