چند شبه مطلقا خوابم نمیبره. یهخورده گفتم فول مونه
اما داستان داره کش پیدا میکنه. تو خونه راه میرم. برم میگردم به تخت باخودم بلند بلند فکر میکنم. یه سیگار
دارم حساب میکنم . خیلی منطقی، زرزر هم نمیکنم. حالم گرفته نیست. دنیا امنه و من به امنیتش ایمان دارم. از همه مهمتر من خدا را باور دارم. خدای واحد، خدای شعبهء درونم
این نه ناامیدی که ، نتیجه گیری از نوعی اقتدار خودخواهانه است
دیشب بهش گفتم
ببین همه چیز خوبه، عالی. من زیبایی دنیا رو باور دارم و امنیتی که تو برام ایجاد میکنی. آدمها رو دوست دارم. عاشق سفرم. هزار بهونه میتونم بسازم که ثابت کنه خیلی خوشبختم
اما همه اینها چیزی که منو براش ساختی نیست
از چیزی شاد نمیشم
از ته دل نمیتونم بخندم، عاشق نیستم= یک مردهء متحرک
هزارتای دیگه. خب دنیا کامل و بینظیر، فهمیدم. اما، قراره من اینجا چه غلطی بکنم؟
انگاری یه چیز غیر اینجایی لازم دارم؟ مریم و مانی و فاطمه همه به نوع خود در مسیرهاشون هستند. مسیر من کجا بود که هنوز اینجا هستم
دیگه از دیدن جنگل سبز و کویر طلاییات ذوق نمیکنم. از فکر سفر به تبت هیجانزده نمیشم. نه که غمگینم. نه فکر میکنم اینهمه که دیدم، آخرش چی؟ من هنوز ناتمام !!!!!!!!!!جز اینکه، کتاب و زود برام تموم کرد؟
نشونم داد آخرش اینجا همهچیز عادی و معروف میشه. شوقی برای موندگاری نیست
فقط حوصلهام از اینجا سر رفته
همبازی نیست، همکلامی، هم سایهای همراهی نیست، هم نگاهی
من نمیخوام. منو برگردون خونه؛ خسته شدم
بقول رضا صادقی
وایسا دنیا
من میخوام پیاده شم
اما داستان داره کش پیدا میکنه. تو خونه راه میرم. برم میگردم به تخت باخودم بلند بلند فکر میکنم. یه سیگار
دارم حساب میکنم . خیلی منطقی، زرزر هم نمیکنم. حالم گرفته نیست. دنیا امنه و من به امنیتش ایمان دارم. از همه مهمتر من خدا را باور دارم. خدای واحد، خدای شعبهء درونم
این نه ناامیدی که ، نتیجه گیری از نوعی اقتدار خودخواهانه است
دیشب بهش گفتم
ببین همه چیز خوبه، عالی. من زیبایی دنیا رو باور دارم و امنیتی که تو برام ایجاد میکنی. آدمها رو دوست دارم. عاشق سفرم. هزار بهونه میتونم بسازم که ثابت کنه خیلی خوشبختم
اما همه اینها چیزی که منو براش ساختی نیست
از چیزی شاد نمیشم
از ته دل نمیتونم بخندم، عاشق نیستم= یک مردهء متحرک
هزارتای دیگه. خب دنیا کامل و بینظیر، فهمیدم. اما، قراره من اینجا چه غلطی بکنم؟
انگاری یه چیز غیر اینجایی لازم دارم؟ مریم و مانی و فاطمه همه به نوع خود در مسیرهاشون هستند. مسیر من کجا بود که هنوز اینجا هستم
دیگه از دیدن جنگل سبز و کویر طلاییات ذوق نمیکنم. از فکر سفر به تبت هیجانزده نمیشم. نه که غمگینم. نه فکر میکنم اینهمه که دیدم، آخرش چی؟ من هنوز ناتمام !!!!!!!!!!جز اینکه، کتاب و زود برام تموم کرد؟
نشونم داد آخرش اینجا همهچیز عادی و معروف میشه. شوقی برای موندگاری نیست
فقط حوصلهام از اینجا سر رفته
همبازی نیست، همکلامی، هم سایهای همراهی نیست، هم نگاهی
من نمیخوام. منو برگردون خونه؛ خسته شدم
بقول رضا صادقی
وایسا دنیا
من میخوام پیاده شم
وقتی تمام لذات چشیده شه آدم به پوچی و یعنی چی. حالا که چی بعد چی هم می رسه. تولستوی و هدایت هم این پرسش را داشتند
پاسخحذفکارهدایت و بکن
من هنوز از دنیا چیزی ندیدم. ولی مثل شما که شم ایی بهترین گزینه است
salam khale joooni , koja park kardi? hanuz khub nashodi benevisi? gofti halet ke bad nist pas chi shode?
پاسخحذفadam 4ta khanande o pishnehade injuri dashte bashe baiadam halesh kharab beshe. in jenab engar faz parunde
پاسخحذفپرسشونیت بابت همین برگشتنته...
پاسخحذفاما خوشی هم زده زیر دلت...
پریشونیت!!!
پاسخحذفسلام،چقدر بد است وقتی ما قدر سرمایه هامان را نمی دانیم و همیشه در حال فرار از خود به خودیم. چرا یکی از این کلاس هایی که همه جا هست ثبت نام نمی کنید بلکه بازی با اسباب بازی هایتان را یادگرفتید و نخواستید پیاده شوید.
پاسخحذفeeeeeeeeeeeeeeee khaaaaaaaaaaaaleeeeeeeeeee :( nago injur :(
پاسخحذف