بچگی در حسرت قد کشیدن هر روز دیوار خط میکشیدیم
به سن بلوغ دخترها سینه ستبر راه میرن تا همه متوجه حضور یک زن بشن
دروغ چرا خودم همین موقعها چون هنوز با پسرها از دیوار و درخت بالا میرفتم، مجبور بودم قوز کنم کسی چیزی نبینه. ممکن بود دیگه باهام، اینجور بازی نکنند
حسابی که دیگه خانم شده بودم این قد بلند مصیبتی بود که روم نمیشد با دخترای کلاس برم بیرون. همه از دم گشت کوتوله بودن.
بالاخره یه سنی را پیدا کردم برای اینکه هم سینه جلو بدم و هم چونه و دماغ بالا. بدبختی از همونجا شروع شد. بدتر تنهای تنها موندم. هیچکی رو هم قد فیس دماغم ندیدم،
هر چی بیشتر میگذره خودخواهیم بیشتر میشه!!!!
پاسخحذف