۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۴, جمعه

مهمان ناخوانده


وقتی می‌گم: ما هیچی نمی‌دونیم بعضی شاکی می‌شن که، یعنی بفرمایید ما نفهمیم؟
از صبح عزای غروب جمعه داشتم. از عصر تا حالا وقت سرخاروندن نداشتم. از جایی شروع شد که بعد از ظهر توی اتاق نشسته بودم که، یک کبوتر خودش و کوبید به پنجره اتاقم و بعد هم که نرم نرمک تشریف آوردن داخل اتاق
اونم چه کبوتری! بنا به نظریه کارشناسی خانم والده، طوقی مذبور توسط کلاغی شکار شده و از قرار به‌خاطر سنگینی شکار از دهان کلاغ ول شده
زخم‌های پشت گردن و تاج طوقش که کنده شده نشون می‌داد باید چند ساعتی از جراحتش می‌گذشت. تنها چیزی که توی
خونه پیدا کردم. مقداری شاهدانه بود
کبوتر زبون بسته چنان می‌خورد که من ترسیدم نکنه با شاهدونه، ِچت کرده باشه و مشغول کره خوری است؟ به‌قول قدیمی‌ها کاه و کاهدون و اینا
از اون‌موقع تا حالا هم سرخوش برای خودش یک گوشه میخ شده و از قرار بسیار خجسته و شاده. خانم والده ورود عالیجناب را که تمام خونه را گشت زد و در نهایت باز
به اتاقم برگشت و بس نشست راد به فال نیک گرفت
من‌که کفتر باز نیستم. ولی قرار شد تا زخم‌هاش خوب بشه بمونه. عجیب ترین نکته اینه که حرف حالیش می‌شه
میگی نرو ، می‌ایسته. میگی بیاتو. تشریف میاره تو و.... هنر نمایی دیگه که باز خانم والده فرمودند ، من تا حالا ندیدم کبوتری مثل آدم زبون حالیش بشه
همین‌قدر بگم که نفهمیدم کی غروب شد؟ بعد هم که مهمان آمد تا همین حالا
الهی شکر که از قرار این ننه من غریبم از صبح باعث شد ورق این جمعه بچرخه

۲ نظر:

  1. گفتی خدا باور معجزه رو ازت نگیره...اونم گفت حال کن تا برگردم..............

    پاسخحذف
  2. salam. akharesh chi shod? ba oonha chet kard ya na?

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...