۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۱, سه‌شنبه

کجایی لی‌لی؟


نه گمانم زمانی که بودی و انرژی‌های عشق بین ما جریان داشت و من از دوریت شاکی می‌شدم، این‌قدر کمت داشتم
عجیب نیست بعد از این‌همه وقت بی‌خبری و دوری، این‌چنین دلتنگ شده باشم
چرا؟
تا عشقی جایگزین قبلی نشه آخرین مشخصه و آدرس از اوی قدیم را در سینه داریم که، به‌وقت نیاز دلتنگی‌های عاشقانه، کهنه یرگ‌های خاطرات مشترک را بیرون بیاریم و عشق را مزمزه کنیم،
گرم بشیم و ضربان قلب بره روی هزار! بی‌عشق می‌میرم

که یادمان نرود ما هم عشق را می‌شناسیم و دروجودمان همیشه جاری است.
دنبال لی‌لی می‌گردیم تا خرجش کنیم
همیشه نگاهی به پشت سر به‌جای بودن در لحظهء اکنون. می‌شه این را گفت عشق؟
کمی تا قسمتی مشکوک

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...