۱۳۸۶ بهمن ۲۱, یکشنبه

صف

خلاصه داشتیم چی می‌گفتیم؟
آره
بی‌بی جهان می‌گفت: وقت قیامت، هر که در صف اما‌م‌زمان باشه. وارد بهشت می‌شه
من‌هم که به سبک همه کودکان دنیا ابله و زود باور. به این فکر بودم که: بی‌بی رو! من خودم می‌دونم چی‌کار کنم. تا اومد تندی می‌رم اول صف می‌ا‌یستم
اینم یکی از اون خیالات احمقانه‌ام بود. مثل عشق
حالا که در این نقطه ایستادم. یاد بی‌بی‌جهان را حسابی گرامی می‌دارم که با همه قدیمی بودنش چیزهایی را می‌دانست که من، حتی تفکرش را هنوز یادنگرفتم
حالا هر لحظه این صف را همه‌جا می‌بینم. حالا با اربابش ما را کاری نیست که برایم تنها ارباب، همان یگانة هستی بخش است
تو می‌تونی این صف را حتی همین حالا که نه هر لحظه ببینی
لحظات تصمیم گیری
لحظات خشم، حسد کینه. وقتی که مالی داره هیلی‌هپو می‌شه
وقتی خیانتی رخ می‌ده و وقتی انسان پا بر جایگاه خدایی می‌گذاره و به‌سادگی از لاشه‌های به‌جا گذاشة دیگر انسان خدایان عبور می‌کنه
مهم این نیست چه کسی قراره چه وقت بیاد. مهم این است که تو برای چه کاری آمدی
مهم نیست کی با کی سرما شرط بست. مهم اینه تو با خودت چه قراری داری؟
مهم نیست قیامت واقعیت داره یا نه. مهم این است که تو در لحظة اکنون حقیقتی
همون‌طور که هنوز نمی‌دونیم قبل از بیگ‌بنگ جریان هستی چه بوده؟ ولی مهم اینه که ما الان هستیم
مهم اینه که توی صف خودم کم نیارم
باور کنیم همه به قدر ما انسان و قابل توجه و احترام هستند . و محال است آنچه را که به دیگری تحمیل می‌کنی، آخر خودت جمعش نکنی
چون " کارما "اولین قانون هستی است که جهنم نام گرفت
مهم اینه از جایگاه انسان خدایی نزول نکنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...