بعد از یه چند ساعتی فشرده شدن به شیوة امپیتری در ترافیک پایتخت و شلوغی عید بازار
و گفتگوهای مداوم و درونی من و خدا به نتایج کاملا چشم گیری رسیدم از جمله
نارگیل
تا حالا روی درخت دیدی؟ اونموقع که یه پوست سخت داره و صاف و شیشهایست
بعد اونوقت هم که توی سوپر پر از ریشه و تراشه شکل میمون نشسته هم دیدی؟
وقتی میبری خونه مجبوری یهجوری بشکنیش که شیر داخلش حروم نشه
اساتید فن ایجاد سوراخ را توصیه کردند
بعد تازه میرسی به مغز نرم و سفید
و بسیار خوش طعم نارگیل
تازه از میمونه نگفتم که بایدچقدر شانس بیاری تا اونجاکه زیر درخت ایستاده بودی یک میمون سر برسه و یکی از اون بالا برات بندازه پایین
و شانس بیشتر اینکه نخورده توی سرت
نتیجة اخلاقی این مسئله رسیدن به انتهای سال هشتاد هفت بود
با تمام بدیهایی که نشونم داد
تهش شاهد حدوثی بودم که به ندرت انسانی شانس تجربه اون رو داره
وسط ترافیک یاد لحظهای افتادم که دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و تازه ما متوجه خطرناکی موضوع شدیم.
دم بیمارستان آتیه از سرما و یاس میلرزیدم و پشت پکهای تند و وحشت زدهای که به سیگار میزدم
به خدا التماس میکردم همه چیزم رو بگیره ولی پریا دوباره سالم باشه
من امروز همهاش نق زدم
خیلی کار بدی کردم.
یادم افتاد خانم دکتر کمتر شش ماه وقت گذاشته بود
و چه مضحک ما انسان که فکر میکنیم همه چیز با علم و منطق قابل توضیح و توجیحه
چیزهایی هست
کهما نمیدانیم
چیزهایی که حتی
نامش را نمیدانیم
چیزهایی هست که ما آرزو داریم
اما خوب یا بدش را نمیدانیم
واجب شد مثل همیشه شاکر تمام نعماتی که طی سال گذشته تجربهاش کردم
باشم
خدایا شکر که تو واقعا مستحق خداوندگاری هستی و لاغیر
و گفتگوهای مداوم و درونی من و خدا به نتایج کاملا چشم گیری رسیدم از جمله
نارگیل
تا حالا روی درخت دیدی؟ اونموقع که یه پوست سخت داره و صاف و شیشهایست
بعد اونوقت هم که توی سوپر پر از ریشه و تراشه شکل میمون نشسته هم دیدی؟
وقتی میبری خونه مجبوری یهجوری بشکنیش که شیر داخلش حروم نشه
اساتید فن ایجاد سوراخ را توصیه کردند
بعد تازه میرسی به مغز نرم و سفید
و بسیار خوش طعم نارگیل
تازه از میمونه نگفتم که بایدچقدر شانس بیاری تا اونجاکه زیر درخت ایستاده بودی یک میمون سر برسه و یکی از اون بالا برات بندازه پایین
و شانس بیشتر اینکه نخورده توی سرت
نتیجة اخلاقی این مسئله رسیدن به انتهای سال هشتاد هفت بود
با تمام بدیهایی که نشونم داد
تهش شاهد حدوثی بودم که به ندرت انسانی شانس تجربه اون رو داره
وسط ترافیک یاد لحظهای افتادم که دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و تازه ما متوجه خطرناکی موضوع شدیم.
دم بیمارستان آتیه از سرما و یاس میلرزیدم و پشت پکهای تند و وحشت زدهای که به سیگار میزدم
به خدا التماس میکردم همه چیزم رو بگیره ولی پریا دوباره سالم باشه
من امروز همهاش نق زدم
خیلی کار بدی کردم.
یادم افتاد خانم دکتر کمتر شش ماه وقت گذاشته بود
و چه مضحک ما انسان که فکر میکنیم همه چیز با علم و منطق قابل توضیح و توجیحه
چیزهایی هست
کهما نمیدانیم
چیزهایی که حتی
نامش را نمیدانیم
چیزهایی هست که ما آرزو داریم
اما خوب یا بدش را نمیدانیم
واجب شد مثل همیشه شاکر تمام نعماتی که طی سال گذشته تجربهاش کردم
باشم
خدایا شکر که تو واقعا مستحق خداوندگاری هستی و لاغیر
یا مقلب القلوب والابصار
....
حول حالنا
الی احسن الحال
....
حول حالنا
الی احسن الحال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر