۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

چی بگم، به خدا؟


سردمه
نه
یخ کردم
این لرزه بی‌مهری‌ست
تو
کاش خدا نبودی
یا، اول عشق رو می‌فهمیدی
بعد خدا می‌شدی
تقصیر نداری
اگر صدای منو نمی‌شنوی
چون شما که خدایی
چطور باید بدونی
نیاز انسان کوچک به
دوست داشته شدن
و
دوست داشتن چه اندوه بزرگی‌ست
کاش خدا نبودی
تا عاشق می‌شدی و ترفندهای عاشقانه خلق می‌کردی
کاش از اول خدا نبودی و زن بودی
تا می‌فهمیدی رنجی که این لحظه در قلب من است
کاش تو هم عاشق بودی
ندیدی چه‌طور
همه‌جا از بی‌عشقی سوت کور شده؟
نه
تو چطور می‌تونی چیزی رو درک کنی که
از جنس تو نیست؟
چه کسی اول بار گفت
عشق الهی است؟
تو به دنبال تجربة عشق در ما بودی؟
یا به تماشای عشق در ما دل خوش داشتی؟
باید بگم سه کاشتی
چون این بشر ذاتا مثل شما
عشق را بلد نیست
از کجا بتونه یاد بگیره
وقتی
هم نیمة خودش رو نداره؟
وقتی از روح شما درش خونه داره؟
باید تنها بمونه
تکبر حق‌مونه

۱ نظر:

  1. درست گفتید
    اندوه
    اگر امیدی به یافتن کسی که آنی برای دوشت داشته شدن تو نداشته باشی اندوه بزرگی جایگزین می‌شه
    مردم از سن چهل به بعد عارف و متدین می‌شن و به عشق اهلی تعبیرش می‌کنند
    چون این امید را از دست می‌دن
    در ذات انسان نیست
    هی دیدن
    هی نرسیدن
    من از جوانی هم تراز هر دو رو دنبال کردم
    الان به تعبیر بیمار گونة عشق رسیدم
    و برای دوست داشتن ساده
    در این جماعت ریا
    و نا همزبانی بیش از این حوصلة به انتظار عشق و تعلق خاطر بستن
    ندارم
    هی
    آزمون و خطا

    ما را بس
    براش معادله و توجیح نمی‌سازم
    با برنامه ریزی و قصدمم عاشق نمی‌شم
    عشق یک اتفاق است
    یا می‌افته
    یا نه

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...