ما همیشه در حال تزریق توهم دیگران به رگهای باورمان هستیم
توهم ما از دنیا، زندگی، آدم بودن یا آدم شدن
تعاریف کاملا شخصی ما از دنیا که چارپنگولی بهش چسبیدیم که نکنه از دست بره و باورهای ما فرو بریزه
واقعا چه جای گله و شکایت است به روزگار؟
بعضی از ما حتی قدرت صرف افعال سادة زندگی را نداریم
که هیچ
قدرت دیدن موهبتهای ساده را هم نداریم و فقط به زشتی های بی رنگ دنیا چسبیدیم و به اونها تداوم میبخشیم
باور زشت دنیا را رها کنیم
باوری تازه و متعادل از نو تعریف کنیم
باوری که نه تلخت بیاد و نه تنگ
نه زیادی شل و گشاد
نه، بیهوده قشنگ
ما برای همه چیز بهخیال خود طرح میریزیم
نقشه میکشیم
همه خیالی
خیال
حیطة نبرد مجهول و ما در ناکجای گنگ ذهن دیگران درمانده رها شدهایم
چرا همیشه کبری باید تصمیمی بگیره؟
چرا حسنک باید وظیفهاش را حتی نسبت به گاو و مرغ و خروس خونه بدونه. اما ندونه خودش کیه؟
حکایت ولایت ما تفرش است که از بچگی یادت میدهند که چنان به بزرگی تفرش افتخار کنی که خودت را حقیر بیابی
دهقان فداکار هیچ فداکاری را به یاد من نداد. باور کن
الان کدوم احمقی که بچهاش توی خونه منتظر و صاحب خونه چشم به در و چکای بانکی منتظر، میره خودش رو بهخاطر کسانی به خطر میاندازه
که
سلامت را نخواهند پاسخ گفت
و سرها در گریبان است
اینها اسطورههای باستانی در این روزگار بلوشو و نابسامانی به کار هیچ کس نخواهد آمد
یا پترس کبیر
حتی چوپان دروغگو هم راست نبود. چون با فریادش همه میدویدن
الان همه به سمت پناهی برای خود میگردن
کسی به صدای هیچ چوپانی گوش نمیکنه
ای خدا الکی پلکی عمرمون پشت میز مدرسهها رفت و مشتی کاغذ جویدیم
این قصص عصر اوهام عاشقانة لیلی بود نه واقعیت اکنون با هراس از نبرد اتمی
بن خواربار. کیک زرد................تا جنگ سوم
منتظر چی نشستیم؟
کی باید خودمون و برای اینک زندگی کنیم؟
توهم ما از دنیا، زندگی، آدم بودن یا آدم شدن
تعاریف کاملا شخصی ما از دنیا که چارپنگولی بهش چسبیدیم که نکنه از دست بره و باورهای ما فرو بریزه
واقعا چه جای گله و شکایت است به روزگار؟
بعضی از ما حتی قدرت صرف افعال سادة زندگی را نداریم
که هیچ
قدرت دیدن موهبتهای ساده را هم نداریم و فقط به زشتی های بی رنگ دنیا چسبیدیم و به اونها تداوم میبخشیم
باور زشت دنیا را رها کنیم
باوری تازه و متعادل از نو تعریف کنیم
باوری که نه تلخت بیاد و نه تنگ
نه زیادی شل و گشاد
نه، بیهوده قشنگ
ما برای همه چیز بهخیال خود طرح میریزیم
نقشه میکشیم
همه خیالی
خیال
حیطة نبرد مجهول و ما در ناکجای گنگ ذهن دیگران درمانده رها شدهایم
چرا همیشه کبری باید تصمیمی بگیره؟
چرا حسنک باید وظیفهاش را حتی نسبت به گاو و مرغ و خروس خونه بدونه. اما ندونه خودش کیه؟
حکایت ولایت ما تفرش است که از بچگی یادت میدهند که چنان به بزرگی تفرش افتخار کنی که خودت را حقیر بیابی
دهقان فداکار هیچ فداکاری را به یاد من نداد. باور کن
الان کدوم احمقی که بچهاش توی خونه منتظر و صاحب خونه چشم به در و چکای بانکی منتظر، میره خودش رو بهخاطر کسانی به خطر میاندازه
که
سلامت را نخواهند پاسخ گفت
و سرها در گریبان است
اینها اسطورههای باستانی در این روزگار بلوشو و نابسامانی به کار هیچ کس نخواهد آمد
یا پترس کبیر
حتی چوپان دروغگو هم راست نبود. چون با فریادش همه میدویدن
الان همه به سمت پناهی برای خود میگردن
کسی به صدای هیچ چوپانی گوش نمیکنه
ای خدا الکی پلکی عمرمون پشت میز مدرسهها رفت و مشتی کاغذ جویدیم
این قصص عصر اوهام عاشقانة لیلی بود نه واقعیت اکنون با هراس از نبرد اتمی
بن خواربار. کیک زرد................تا جنگ سوم
منتظر چی نشستیم؟
کی باید خودمون و برای اینک زندگی کنیم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر