۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

تا کی می‌خندی؟



هی تو می‌خندی. منم می‌خندم
بعد من گریه‌ام می‌گیره، تو باز می‌خندی.
البته گو اینکه روزی هزاربار سجدة شکر می‌کنم که به رویای پیامبری به زمین نیامده بودم. چون، اون طفلی‌ها همه سرتو چاه می‌کردن و فریاد می‌زدن که پشتشون حرف درست نشه. بگن: پیغمبر کم آورده

منم که جار جاری. خفه خون می‌گرفتم و خودم قبل از همه بتو کافر می‌شدم
و الان نمی‌تونستم انقدر ساده و کودکانه بنالم و بگم
آخه ، با مرام
چندتا مثل منو کاشتی و به همه داری، باز می‌خندی؟
منو باش تا حالا فکر می‌کردم. چون در قامت خدایی شما همتایی نبود برای مهرورزیدن. ما را آفریدی
ذره کردی، تا تو بتونی در ما عشق رو تجربه و درک کنی
من تا حالا فکر می‌کردم عنصر ارادة تو به خلقت ما بیش از چهار عنصر معروف و از جنس عشق بوده!
در عجبم که این عشق به قاموس شما چه قامت ناموزونی راست چون که ما زین عشق جز به محنتش ندیدیم
همة اینها از اول در برنامه بود؟
تو می‌دونی، عشقی گرم، مهربون و دوست داشتنی که تنهایی حزینت رو از یادت ببره. یعنی چی؟
خب نمی‌دونی دیگه، نوکرتم
هرچی‌هم ریز شده باشی.
باز تو خدایی و درد و بدبختیش رو منه انسانه بی‌گناهه حیوونی می‌کشم.
پدر جان همه چیز خلقت شما خوب است و نیکو ولی شما که قادر به درک رنگ عشق یا فراقش نمی‌تونی باشی
این تجربة در آدم چه فایده‌ای داشت؟
یا نکنه این سرکار هستید که این‌طور از بی‌کسی آخر سال بال بال می‌زنی؟
گناهی هم نداری چون راهی برای تجربه‌اش نداشتی که الان بفهمی این تلخه حیوونی چطور کم آورده
به‌قول حسن که به خانم حنا می‌گه: بچه‌های دیگه که جدول ضرب یاد می‌گیرنا، مجبور نیستن که مثل من‌ همه‌اش مواظب باشن که یه وقت کسی گاوشون رو نخره
هان؟
ما در این قحط الرجالی قراره انسان کامل هم بشیم؟ یا در این همه تجربة تلخه سرد؟
من‌که تا دیدار با عزرائیل هنوز گیج این تجربة عشق رو می‌زنم. نه وقت می‌کنم دنبال خودم بگردم نه انسان کامل
اون‌موقع دیگه انسان خدایی پیشکشم
بهتر نیست شما در عشق هم یک فوت خدایی کنی و اسب سفید از راه برسه
بی پنچری و توقف در چراغ پارک وی و ما عشق را هم درآغوش بچلانیم؟
آیا تواند شدن؟
چه طوریه که شما این همه معجزات عجیب غریبی می‌کنی که به ذهن منه خنگ نمی‌گنجه
اما این یه مثقال عشق را که چگالی‌ش همسان انفجار اتمی‌ست در این آخر سالی دریغ داشته‌ای؟
قصد نداری ما را از این تنهایی، مثلا عارفانه بنجاتی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...