۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

شزم



آخ خ خ خ خ خ خ خ گه چه‌قد خسته‌ام
نه این غر نیست.
انگاری که همه جونم خسته‌است
خیلی سریع‌السیر به یک سفر احتیاج دارم
دیگه می‌شه یه‌کارایی کرد و
از خونه غیبت داشت
اما کجا؟
داشتم فکر می‌کردم کاش الان چلک بودم.
بخاری‌ها روشن و صدای سوختن هیزم هم می اومد
گور بابی درک اگرگرگ زوزه می‌کشیدو همة طبل‌های ئنیا با هم اون‌جا یک ریتم رو تکرار می‌‌کرد
گور بابای انواع صاعقه‌های عجیب و غریبی که صداش چنان می‌خوره به کوه بالا سرت که فکر می‌کنی
اخ راستی هم ها
آخه می‌گن غاری که اون بالاست یه وقتی خونه دیو سفید بوده
و اصلا اسم محلی‌ش خیابون غار
نگو این صداها رو می‌شنیدن فکر می‌کردن دیوه
خلاصه موضوع الان منم نه حکایت دیو سفید و رستم

ترانة دل نشین بخار آب از در کتری
صدای تق و توقی که از بیرون و طبقه پایین می‌اومد
و هرچی ترس بود باشه
ولی ..... راستش
خدایا نمی‌شه شما یه پای خوب برسونی منو برداره بگه شزم ببره یه جایی که کسی باهام کاری نداشته باشه؟
اصلا اسمم رو نشنوم
هر موقع دلم خواست بخوابم و بیشتر در طبیعت باشم
هیچی نمی‌خوام.
یه اتاق دهاتی هم کفایته
ولی برم
خدایا منو ببر یه جای باحال بذار زمین به خودت خیلی گناه دارم و خسته شدم

۱ نظر:

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...