جمعهای دیگر رسید
جمعهای که فقط جمعهاست و نه عطر پدربزرگ با خودش داره نه سکنجبین و خیار
نه با صدای بنان آغاز شده نه با دود اسفتد بیبیجهان
جمعةای که میگه یکهفته دیگه پایان گرفت و از سهم زندگیت کم شد
از سهم عشقورزی
از سهم خلاقیت خدای گونه اولاد حوا که برای جانشینی خدا به زمین آمد
همینطور ذره ذره رفته تا به اینجا رسیده
منکه خودم رو نمیبیخشم نصف عمر رفته که به خواب رفت
نصفش هم در افسوش گذشتههای خطا رفت
باقیش هم داره در وحشت از فردایی که معلوم نیست برسه یا نه
این وسطا نهگمانم از یک سوم عمرم استفاده کرده باشم
این جمعه رو قصد کردم درک کنم
درکی عمیق و پویا
میخوام با هر لحظهاش برم و ببینم همیشه چه کارهایی میشد انجام بدم بهجای همه اوقاتی که به بطالت گذشت
وای برما که بدهکار به خودمون زندگی را ترک کنیم
بدهکار به انسانیت
بدهکار به خود
بدهکار به نفس، زندگی
و بدهکار به خداوند خالقی که دلش را به ما خوش کرد تا بتونه در زمین
و در ما
عشق را تجربه کنه
۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه
جمعهای عاشقانه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر