۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

یعنی، آخرش بی‌نتیجه؟



راستش رو بخواهی به تجربه تازه‌ای رسیدم
آزادی
آزادی در این‌جا
می‌دونی چند سال وبلاگ نویسم؟
خودم می‌گم، نزدیک به پنج سال یا کمی بیشتر یا کمتر
همه‌جا مورد استنطاق قرار گرفته‌ام، جز در این‌جا. هر کاری دلم خواسته و هر چه دوست داشتم نوشتم
نه خبری از وزارت فخیمه از ما بهترون و نه قوانین نشر و الی آخر
ولی کم بیاری بدتر از ارشاد سراغت می‌آد
به به و چه‌چه
رسیدیم به داستان نت‌لاگ
اون‌جا نه گرفتار خداوند خالق و نه اسیر ارشاد ولی بدترش دختران حواست
این‌ها روی من و گلی عاشق پیشه رو با هم سیاه کردن
حرف جدی بزنی، قبول نیست
حرف جدی را کسی دوست نداره
و همه دنبال اینن که تو از روابط انسانی لگد مال شده بنویسی
شرمنده
ولی من خیلی تجربیات لگد مالی ندارم که ازش بگم. در نتیجه کپ می‌کنم و کم می‌آرم
مگر می‌شه گوش و چشم آدمیزاده فقط به روی لاوی‌لاوی باز باشه؟
خب همینه دیگه هیچ‌وقت آبم با این دختران حوا از هیچ جوبی مستقیم گذر نکرد
من در نوجوانی هم همین مشکل را داشتم که الان در این سن
عدم تشابه بین افکار و منظر دید من با سایر دختران حوا
اون‌موقع هم نمی‌تونستم خیلی انرژی صرف این روابط بکنم و در نتیجه معمولا در دبیرستان تنها بودم
حالا یا باید خودم را شکل سایرین بکنم یا بکشم کنار و فقط شاهدی بی ارتباط باشم
که خیلی خنده داره
بعد اگر به یکی از این دختران حوا این رو بگی
چنان بهشون برمی‌خوره که دل‌شون می‌خواد همون‌جا چشمت رو از کاسه در بیارن
یعنی آخرش بی‌نتیجه؟
باید تا تهش تنهایی طی بشه؟
خب بازم داستان سیب تلخ حواست و حیرانی‌ش بین جماعت لیلیت


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...