۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

طوفان گیل‌گمش


وای باز از اون شبای طوفانی و من یه جوراییم می‌شه
خب ببین وقتی یک بنی بشر می‌گه دلم در زندگی یک بغل امن و مهربون می‌خواد
شما هی فکر بد کنید
و به‌قول گلی چپ چپ راست راست ببینیدم تا از رو برم
البته گو این‌که رویی برام نمونده که ازش برم یا نرم
اما من حتا وقتی میرم چلک و بر عرش خدایی خودم تکیه زدم هم باز از طوفان می‌ترسم
خب حالا شاید یه خاطره بد از بچگی یا یه چیزی که نمی‌دونم
ممکنه همین شوخی شوخی یه شب مثل الان که باد پرده‌ها رو گاهی تا سقف بالا می‌بره
و صدای زوزه‌اش که بین ساختمان‌ها بلند می‌پیچه و منو به یاد " رکویم ، موتزارت " می‌اندازه
نسترن‌هایی که می‌بینم به چه رقص وحشیانه‌ای واداشته شدن
همه و همه این‌ها منو تا سر حد ناخن کشیدن روی تخته سیاه بچگی آزار می‌ده
حالا اگر امشب همین‌طور با این ترس قالب تهی کردم بدونید همه‌اش فقط زیر سر تنهاییم بود
وگرنه این‌همه طوفان می‌شه و کسی توی خونه چیزیش نمی‌شه
مگر از وحشت
حالا وحشت از چی که حاضرم بمیرم ولی نترسم هم خودش کلی خنده دار هست ولی خب شما به روی من نیارید
حالا از فردا هر وقت با این موسیو جبرئیل بشینیم پای تخته نرد هی برام کری طوفان و سیل و زلزله می‌خونه
که از هر چی جفت شیش و شش و بش و تک و سه بدتره لاکردار
هم افشار رو می‌بنده و هم تکون نخورده بازی تمام
آخی یادش بخیر افتادم یاد روز الست و شرط بندی خدا با شیطون سر ما بدبخت بیچاره‌ها
چه روزی بود! یادته؟ چقدر خندیدیم هی گریه کردیم
این‌جا طولانی شد
بذار تو یک صفحه نو بنویسم حالش بیشتره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...