۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

عشق سرکوب شدة الهی


اون‌وقت همین‌جوری‌ها باید از عشق زمینی تا عشق الهی رسید؟
یعنی همین شکلی؟
مثلا من الان دارم با خدا از چه عشقی؟
چه اتفاقی؟
چه معجزی می‌بینم که در این نبود امکانات و عشق
دل از همه بکنم و به عشق الهی برسم؟
نمی‌دونم در این ثانیه شب چطور ارتباط این دو عشق را با هم درک کنم؟


یعنی دلم می‌خوادها
نه که نخوام
آی کیو اجازه نمی‌ده بفهمم
من الان پر از نیاز به حتی کلمات پر محبت
گپ و گوی عاشقانه
توجهی، مهری خلاصه یه چیزی تو این مایه‌ها و خواب رو از سرم پرونده
برم بشینم پای سجاده؟
یا قرآن بخونم
بشینم ذل بزنم به آسمون با ذرات مهتاب عشق الهی درم تزریق بشه؟
آخه آقایون باسوادای عرفای با خدا
بیایید اول این پل ارتباطی سرکوب با عشق را نشان بدید بلکه منم برای این بی‌خوابی و سیگارهای نکبتی که آتش به آتش روشن و در خونه راه می‌رم ان‌قدر که جون بکنم یه راه حلی پیدا کنم

به یارو گفت برو خونه‌ات فقط مواظب باش تا صبح حتی یکبار هم به میمون فکر نکنی
صبح با رنگ پریده دم خونه شیخ بود که« پدرآمرزیده این چه مشقی بود؟
من‌که همین‌طوری با میمون کاری نداشتم.
حرف تو باعث شد تا خود صبح از فکر میمون نخوابم» حالا باز تا من می‌گم آخ دلم عشق می‌خواد
ع خونم افتاده پایین
شما بفرمایید عشق الهی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...