۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

جشنوارة شقایق‌ها


بالاخره به یک نتیجه پدر مادر دار رسیدم
این‌که
خیلی بهتره آدم قبل از مرگ بدونه قراره بمیره
البته که همگی قراره بمیریم. اما نه که نسبت نزدیکی با سنگ پای قزوین داریم، همه‌اش فکر می‌کنیم حالا نوبت ما نمی‌شه
به عبارت کهن پارسی ، خودمونی، لری
مرگ خوبه برای همسایه
این‌همه نتایج حکیمانه رو از جایی به دست آوردم که از سادگی باورت نشه
خب ما عادت داریم دنبال نتایج سخت و دور دست بگردیم
حتا اگر جواب جلوی چشم‌مون باشه
برگردیم به بحث فلسفی شناخت تازه
بعد از ظهر که تلفن خونه زنگ خورد، یک صدایی که عین‌هو نکیر و منکر گفت: به علت کابل برگردان از فردا یک‌شنبه به مدت هفتاد دو ساعت قراره خطوط ما وارد کما بشه
خب من‌که همین‌طوری‌ش مسافر و دارم لک و لک اثاث جمع می‌کنم
به فال این گرفتم که واقعا سکوت لازم شدم
اینم اشاره غیبیش
دارم می‌رم مشهد. برای ضیافت شقایق‌های بهاری
به یک دشت وسیع دور از شهر و در جادة سرخس
پیش یک دوست
یک استاد
یک رفیق
یک بهمن
احساس می‌کنم با تمام وجودم اضافه‌ام و هم برای خودم و هم پریا بهتره یهویی غیب بشم
یه چند روزی
می‌خوام با قطار برم. برای اولین بار تا اون‌جا رو با قطار می‌رم
می‌خوام طی مسیر فکر کنم
موزیک گوش بدم و در شیشه‌های در حال گذر از جاده دوباره خودم رو پیدا کنم
می‌خوام برم دنبال کمی سکوت. خوبی بهمن به همینه. باید دوزار بدی تا جوابت رو بده
حرف یومیه که پیش‌کش
اینم دون‌خوان سهمیه ما
از عصر شروع کردم پیغام گذاشتن
که آقایون و خانم‌ها نگران نشید تلفن من داره می‌ره ریکاوری، پشت سرش هم خودم می‌رم ریکاوری و غیبت صغری کبری دارم
الان که نشستم پشت میز متوجه شدم
بهتره قبلش بدونم قراره بمیرم
حداقل یه کارایی که هی پشت سر می‌اندازم رو مجبورم تموم کنم
یا حداقل با دل سیر با پای برهنه روی چمن خیس بدوم
قبل از اون‌که ابزار دویدن و لمس خیسی چمن را از دست بدم
حالا چرا بدون مردن نمی‌دوم
بماند برای شخصیت اجتماعی که فعلا لازمش دارم
اون‌موقع دیگه باهاش کاری ندارم و آخر راهم

۱ نظر:

  1. من هیچی نیستم
    ولی دلم برای همه چیز تنگی می شود ...
    تردید

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...