دیدم خوابم نمیبره
یادم افتاد مدتیست از کسی قدر دانی نکردم و واجب دیدم
یه لبی تر کنم
همون تازه که برگشته بودم تهران پریا صفحهی من مریضم رو گذاشت و خلاصه
ما نرسیده راهی دکتر و بیمارستان شدیم
حالا اینکه چنی دل و تنم لرزیده بماند و ما رفتیم برای انواع کولونوسکوپی و آندوسکوپی و انواع کوپی تا رسیدیم آخرش بعد از چند ماه
مطب دکتر آرش جنابیان عزیز که خدا عمرش بده
با عزت
که یک فرشتهی نجات برای زندگی ما بود
فرشتهی نجاتی که همچی و یهویی پاش به زندگی بچهها و بزرگانی همدرد پریا باز شد
وقتی یادم میافته که چطور شبانهروزی سر به سجده بودم که خدا بچهام رو بهم برگردونه و نجاتش بده
یاد شبهایی که تا صبح و زیر لحاف زار زار گریستم
یاد نا امید و دردی که قلبم تحمل حملش رو نداشت و ..... انواع عهد و پیمان الهی
میفهمم حضور دکتر جنابیان در زندگی بک بیمار مبتلا به کانسر یعنی چی
یعنی آخر شکرانهی واجب
پس
تمام قد و نیم قد ، از دکتر جنابیان سپاسگزارم که زندگی رو به من برگردوند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر