۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

آسانسوز خالی









اون‌همه از بچگی به گوش‌مون خوندن: ننه گول این گرگ ناقلا رو نخور که یاد گرفتیم فقط از گرگ‌ها بترسیم
کاش بیشتر دقت می‌کردیم و متوجه می‌شدیم
شنگول و منگول وقتی گول‌ می‌خورن که گرگ بدجنس به پوست میش در می‌آد
بعدهم به خودمون اومدیم و دیدیم، باز دوباره گول خوردیم
نه از گرگ که از پوست میش
ظاهری دوستانه، خودی، صمیمی ، قدیمی
وگرنه کی می‌اد در بزنه و بگه:
تق‌ تق‌ تق، خانوم من اومدم گول‌تون بمالم
ها؟
همیشه قصه از یه آدرس نزدیک و صمیمی شروع می‌شه




البته بیشتر مواقع هم می‌فهمیم قراره گول بخوریم
اما رومون نمی‌شه، بی‌کلاس بازی در بیاریم و آقا گرگه رو از خودمون برنجونیم 
و یا خودمون رو خجالت زده کنیم


مثل مواقعی که گول مردان متاهلی رو می‌خوریم که زن‌هاشون اکثرا یا خونه‌ی باباشون زندگی می‌کنند و در شرف متارکه  به‌سر می‌برند
یا زن‌ها بیمار و ناتوان و ............. همه چیز 
خلاصه که دختر جون تو روز اول هم فهمیدی یه جای کار می‌لنگه
اما بس‌که عجله داشتی تنهایی‌ت تموم بشه که
انتخاب کردی با چشم بسته در آسانسور رو باز کنی و نبینی کابین سرجاش نیست و قدم اول را بردارشتی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...