۱۳۹۲ آبان ۲۴, جمعه

چندتا شنبه




چندتا شنبه اومد و رفت؟
چندتا شنبه ازش بیزار بودم؟
چندتا شنبه است که از شنبه شدن خوشحالم
قدیما ما بودیم و شنبه و نقش شاگرد مدرسه
از غروب جمعه ماتم به دل‌مون می‌نشست تا بشه، صبح شنبه
شنبه‌های پر دردسر
کل هفته رو بی‌خیال همه‌ی هفته برای من یک شنبه داشت و یک پنج‌شنبه
کل هفته منتظر 5 شنبه می‌نشستم که جمعه‌‌اش حزن شنبه از دماغم درآد
بچه‌ی درس خون نبودم ، چهار چوب پذیر هم نبودم. در کلاس بند نمی‌شدم، زیرا ذهنم همیشه بیرون از کلاس بود
مثل همین حالا که هر بار قصد دارم جدی کار کنم، ذهنم دنبال همه چیز می‌ره الا کار
در نتیجه مدیونی اگه فکر کنی یک‌بار در کل سال‌های مدرسه یک عدد 20 ناقابل گرفته باشم
تو بگو حسرت
نه نه حسرت. واقعا برام مهم نبود گرنه ان‌قدر مغرور بودم که بخوام تغییرش بدم
دوستش نداشتم
به همین سادگی
اما از وقتی خودم استادم، شنبه‌ها رو تعطیل  و برای خودم جشن می‌گیرم
سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه شاگرد دارم، شنبه‌ها رو تعطیل کردم که کسی آرزو منفی برام نفرسته که کلاس تعطیل بشه
خلاصه که بالاخره به هر ضرب و زور شنبه‌ها رو در تقویم خودم روز تعطیل و خودم را از بندی هزار ساله رهیدم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...