۱۳۹۲ آبان ۲۴, جمعه

حسرت سازی


از بچگی من بودم و حسرت سازی که صداش از خونه‌ی همسایه بغلی می‌امد « سنه‌ی کشف پیانو »
ما بودیم و پدر اشرف الحجاج  و ممنوعیت ورود ساز به خانه
بعد از سفر پدر ساز خودش رو رسوند وسط خونه
سی همین می‌گم:
 بزارین بچه‌ها هر چی دل‌شون می‌خواد بشن.
 فکر کن اگر سفر پدر به درازا می‌کشید و احیانا بنده به دست ایشان راهی خونه‌ی بخت شده بودم. الان پریا در اتریش نبود
به همین سادگی
پدر رفت ، ساز آمد، من یاد گرفتم، برادر جان هم یادگرفت، اما هیچ یک از ما آن‌چان عاشقش نبود که مثل پریا آب و دونه رو ول کنه بزنه به کوه و دره 
من نقاش بودم. 
نادر استعداد غریبی در ذائقه داره که بی‌شک می‌تونست یکی از سرآشپزهای معروف جهانی بشه
ولی پریا در وین بورسیه موسیقی شده
در حالی که قانون پدر بود،‌ من و نادر  پزشکی یا وکالت بخونیم   
حالا فکر کن چه چیزها که به خونه‌ی ما راه پیدا نکرد و اگر کرده بود خدا می‌دونه چه قابلیت‌های دیگه می‌تونست در خانواده کشف بشه
همه‌ی ما دچار همین اوضاع و نبود امکاناتیم
خوش‌بحال اونی که وسط یه جزیره از نوک یک لک‌لک افتاده پایین و خودش خودش را بر حس ذات تعریف می‌کنه
نه دیکته‌های بیگانه



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...