۱۳۹۲ آبان ۲۵, شنبه

قصدی عاشقانه



تو بگو ویاری هم‌چون زن حامله
آی مهوس شدم،
عاشق بشم از نوع خفن. 

از همونا که همه‌اش حسرت دوری و اشک و زاری‌ست
بعد جونم برات بگه: 
 یه غروبی سوزناک 

بچه‌ها گوشا رو بگیرن، 
برادرا چشما

من باشم و نور ملایم، 
گرمای شومینه،
 عرق سگی و ماست خیار
باقی دل‌شون نخواد
اوه چیپس یادم رفت
اون‌موقع هم که شیطنت می‌کردم به عشق مزه‌اش بود
چیپس وماست.
 گرنه سلیقه‌ی شخصی‌م،  جین بود
از موضوع پرت نشیم
آره داشتیم چی می‌گفتیم؟
من باشم و عشق و عرق و 
زکی مورن
 بگریم چنان زار که 

دلم خنک شه
 از این همه بی‌عشقی


ما قصدش رو فرستادیم
باقی‌ش دست کائنات


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...