۱۳۹۲ دی ۷, شنبه

روزگار شمر و عاقبت یزید



گفتم بیام خودی نشون بدم فکر نکنید برای دزدی از دنیا رفتم
چند روزه برای اگو یا چمی‌دونم چه کوفتی، صاف این دستگاه نکبت رو گذاشتن زیر پنجره‌ی ما
که خدا از کار بندازش
هوای تهران کم آلوده این هم اومده روش و اضافه‌ي ماجرا برای ره‌سپاری به دیار باقی ما
نفسم دیگه بالا نمی‌آد
دیروز رفتم می‌گم بی‌پیر این اسمش قتل عمده نه کندن فاضلاب. 


ببر این نکبت رو چند متر اون‌ور تر که همه شرکتند و عصر می‌رن
ولی تو گویی کمر به قتلم بسته
خلاصه که نه نفسم بالا می‌آد
نه اکسیژنی به مغزم می‌رسه
نه می‌تونم به چیزی فکر کنم چه به نوشتن روزانه
خلاصه که هر بدی خوبی چیزی از ما دیدی حلال کنید تو رو خدا



همین دلایل به قدر کافی برای مرگم خوب هست که نیاز به مکمل جانبی نباشه
فکر کن در 15 روز هم خونه‌ات رو دزد بزنه
هم وقت بیمه ماشینت باشه
هم هنگامه‌ی شارژ شهرک و هم مسافری در راه و .... 
تهش مجبوری تمام قد بایستی و بگی
الهی شکر که جایی دادی که شارژ داشته باشه
مرحبا به مدیریت تو که ماشینی هست که هزینه‌ی بیمه بدم
و ویلایی که دزد بهش بزنه
و خونه‌ای که زیرش دارن فاضلاب پایتخت رو می‌کنن
و قلبی دادی که چند روزه مدام تیر می‌کشه و ذهنی که به انواع پلشتی راه می‌ده
دیشب ته زورم این بود که شلنگ رو بگیرم و آب رو ببندم به این دودکش گرام که زیر پنجره گذاشتن
بل‌که یه امروزی دستگاه از کار بیفته و کمی نفس بگیرم
اما چه کنم که در وجودم حتا یک ذره از جرات  پلیدی و تلافی نیست



سی همین همیشه همه سوارم شدن یا نه؟

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...