۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

حالش رو بردم



زیادی طول کشید
به دلیل این‌که تخصصم رنگ روغنه نه آبرنگ و دیگر این‌که
سال‌ها پشت کار به این جدیت ننشسته بودم
حالا هم آبرنگ را یاد گرفتم
هم کاری کردم
اولش به این فکر نمی‌کنم بناست قاب بشه بره روی دیوار








در نتیجه فقط باهاش می‌رم
حال می‌کنم، می‌رقصم و تهش تصمیم می‌گیرم به کی ببخشم یا چه‌کارش کنم؟
او ه ه ه ه 
کلی از آثار تجسمی من در منزل دوستان و آشنایانه زیرا
به هیچی نمی‌چسبم
از هیچی آویزون نمی‌شم
انبار داری نمی‌کنم







 
حاصل ساعت‌ها و روزها کار در انتها به سادگی بذل می‌شه
چون من حالش رو بردم 


« ما که اینیم چه توقع از خالق که هم‌چنان آویزون ما باشه و ما رو بپاد !!! » 

این کار هم تمام شد
در حین انجام یک کار کارهای دیگر هم اتود می‌زنم که خسته کننده نشه
حالا نوبت کار آماده‌ی بعدی‌ست
این رسم زندگی
نچسبیدن
هبه و رفتن










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...