۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

یادت نره کی بودی



و آخرین خبر این‌که
ما بچه بودیم و همه دنیامون یه دفتر کاهی و جعبه‌ی گچ پاستل
ضمیمه‌اش عشق و صدای پیانو
بماند به چه بهای گرانی به خونه راه یافت
اما بالاخره اومد و من شدم و سازم و دفتر و رنگ تا تاهل که یارو اجازه نمی‌داد دست به ساز بزنم
کتک و کتک کاری و .... که خوشم نمی‌آد
بعد از متارکه دوباره چار چنگولی افتادیم روی ساز و عوضش کردم و .... تا پریا به سنی رسید که کشف کردیم
این ساز اصولا از روز ازل برای دختر خونه ساخته شده
بعد هم که ان‌قدر از شب تا صبح نواخت تا حالم از هر چه ساز به خورد
البته کلی هم دردسر و ماجرا
قبول کردم من فقط نقاشی بیش نبودم و ساز الهامی غیبی بوده اصلا برای پریا



امروز گفتم بیان ساز رو از اتاقش بیارن بیرون و بره سر جاش
همه رفتن 
من موندم و من
و عشق‌های من یک به یک سربرآوردن
حالا دوباره در 17 سالگی نوک پنجه می‌پرم 
گاه نوازشی به ساز و
با رنگ تا دلت بخواد بازی 
بهشت همین‌جاست
تو بتونی تا همیشه بچگی کنی و اجتماع نتونه بهت بگه بی‌کاره‌ی تن پرور
زیرا تو از صبح خروس خون در کارگاه
چراغ روشن 
وقتی همسایگگان گرام یک به یک پیدا می‌شن من برای خوردن چاشت از کنار پنجره بلند می‌شم
یکی دیروز در خیابون دیدتم می‌گفت: هوا هنوز روشن نیست چراغت روشنه باید اندازه موزه لور کار توخونه داشته باشی
و من شرمنده سر به زیر افکندم که
یادت نیست تا پارسال این پرده کنار نمی‌رفت
چه به چراغی روشن

ما یادمون می‌ره کی به این دنیا اومدیم
یه کی می‌شیم و می‌ریم که هیچ شباهتی به وقت آمدن نداشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...