ای بدبختی از از این آدم بد فهم
برخی از ما از یه روز یه جای زندگی به این فکر میافتیم، بریم دنبال خدا
یه خدای دور از دست رس و غیر قابل درک که راهش بیشک به مسیری پر از عجایب و غیرارگانیک و ... میرسه
و هرچه به عظمت این خدا افزوده بشه، ما ازش دور تر میشیم و کار بسیار دشوار تر
ولی پای شعار و حرف و پوز زنی برسه، همگی علامه دهر و خدا شناسی به سمت درون، رو دست مولانا
همه شعار و حرف بیهوده
خدا که اگه بنا بود در قالب ما هم به سبک خودش خدایی کنه که هرج و مرج و هرکی هرکی میشد
مگر چند خدا در یک عالم میگنجه؟
خدای فراباور را باید سپرد به مخزن فراباور
او قصد به آفرینش کرد،
از روحش درما دمید که بهقدر خودمون
در این جهان آدمی و مادی این موجود نیمه معنوی تجربه کنه
یعنی ما محصول یک سوال بزرگیم
اگه ابزار داشتم و اینا زندگی چه حسی داشت؟
شدیم ما
تجربهی حس زندگی با دست و پا و دل کوچک و عقل کم ... وقتی محدود به ابزار بشه از خداییش چی میمونه؟
که زیر میکروسکوپ یا در چراغ جادو دنبالش بگردیم
اون خدایی هم که در ذهن برخی از ما حضور داره، آچار فرانسه است نه خالق انسانی دارای روح آفرینش
میشه این خلقت و آفرینش را در حیطهی زندگیهای فردی وسعت داد
تا وقتی بیرون از خودمون، دنبال خدای خالق باشیم
ابلیس همیشه در انتظار و در کمین ماست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر