۱۳۹۲ آذر ۱۹, سه‌شنبه

آش ترخينه



از سغر بي‌بي دلم بهونه‌ي آش ترخينه گرفته  تا هنوز
يعني دروغ چرا؟

مزه‌اش كه يادم نبود، الكي بهونه مي‌گرفتم،  زيرا حضرت والده خانم والده اصلا اين‌كاره نبود و با بي‌بي آش ترخينه هم از دهان ما رفت
 يه نخود از بهونه اون‌ورتر غر مي‌زدم كه چرا حضرت خانم والده آش ترخينه بلد نبود
يا چه بسي اگر فقط يك كاسه آش بهم مي‌رسيد كلي از امراض نداشته‌ام شفا مي‌يافت و
ما كه يادمون نيست،  شايد،  حتا ، به خوابم هم اومده باشه؟
مانند بسيار چيزها كه در آرزوش مي‌سوزيم و اصولا كاربردري در زندگي ما براش نيست


تا ديروز كه خانم والده از منزل حضرت خاله اتی مان پياله‌اي آش ترخينه آورد
ديشب كه شب بود و رفت تا امروز و مراسم مزه چشي آش ترخينه بعد از چهل سال

انقدر هول كه تاب نياوردم صبر كنم گرم بشه، نيم بند سر اجاق قاشقي به دهان رسوندم و 
اوه ه ه ه
كانون ادراك جان چهل سال قل خورد و رفت به جايي كه در ذهن شايد دنبال صداي مرحوم الهه يا بنان مي‌گشتم كه با قل قل سماور رنگي بپاشند بر دفتر خاطرات خوب ديرين
ملحفه‌ي لاجورد خورده‌ي زير آفتاب و آسموني فيروزه‌اي
صداي زنگ كاروان كه خبر از عبور شتر مي‌داد يا صداي ناموزون الاع مش‌صفر كه سب زميني پياز مي‌داشت
خيلي به درازا نكشيد كه به كشفي تازه رسيدم
به قول مرلين: صيافت همان قاشق اول بود
با زبون داشتم سعی می‌کردم بفهمم این چیه؟
که یاد خیار چنبر افتادم و این‌که همیشه خیار چنبر به خانه می‌رسید تا با ترخینه هم راه بشه
حالا من خیار چنبر و آش ترخینه دوغ یک کشف تازه کم داشت
من اصلا آش ترخینه دوغ دوست نداشتم و ندارم
مثل عطر قورمه سبزی ظهر جمعه و حیاط خیابان سلسبیل دلم بهونه‌ی بی‌بی‌جهان و کودکی‌ها  رو داشت
گرنه از بچگی هم از این آش متنفر بودم
و امروز دوباره این را به‌یاد آوردم
مانند سایر چیزها 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...