۱۳۹۲ آذر ۱۱, دوشنبه

قصد ساحری



يه چند صد سال اول متاركه به عصر انتظار طی گشت
دائم‌المنتظر بودم. یعنی می‌خوابیدم و بیدار می‌شدم به فکر اونی بودم که:
بیاد و منو خوشبخت کنه
نه تنها منتظر که خیلی جدی از خدا طلب ارث ابوی گرام داشتم
که چرا یکی رو نمی‌فرستی بیاد منو خوشبحت کنه؟
بعد از یه چند صد سالی تازه فهمیدم :
 نه تنها بنا نیست کسی بتونه یکی دیگه رو خوشبخت کنه، بل‌که خوشبختی کیفیتی درونی و اندک اندکی‌ست
که تو وقتی همه‌ی تصاویر شادی‌های خرد و کلان زندگی‌ت رو در یک قاب می‌بینی
پی می‌بری، خوشبختی 
همین قطعات کوچک پازلی‌ست که خودت باید کنار هم جور کنی

منم امروز زدم به کار ساخت و ساز حال خوش
یا


یه‌جور قصد ساحری
الله اکبر
شده حکایت غضنفر که رفت مسیحی شد تا چراغ‌های کلیسا رو روشن کردن صلوات فرستاد
منم هرجا ولم کنی، باز سر از محله‌ی شیخ خوآن اینا، در می‌آرم
حالا
قصد حال خوش
وسط نیمه خوشانی نقاشی بودم که ویرم گرفت بپرم مطبخ و اسباب کیک یزدی‌ رو ردیف کنم

نیم‌ساعت کار داره تا تو بتونی برگردی به اتاق و نیم ساعت دوم رو به نقاشی طی کنی
منظور این‌که
وقتی به هر چه فکر و عمل می‌کنیم وارد چرخه‌ی زندگی ما می‌شه، وای از فکرهای بد شبانه روزی
القصه
 
دلم عطر فر و گرمای نون و اینا می‌خواست ننشستم تو آرزوها بهش فکر کنم
ساعت 3 و نیم سینی اول را در فر گذاشتم ساعت 4 و اندی به هر طبقه یک بشقاب شیرینی تازه و داغ دادم
نذر، هبه‌ی مهر
باقی را هم گذاشتم اندر سردخانه ، برای پریسا 

و این چنین بود که ساعت 5 زنگ زد که بیاد چی چی چی چی حافظا برای پریا برداره 
بعد از دو ماه اومد و شیرین‌یش را هم خورد و هم برد
نمی‌شینم کسی بیاد شادم کنه
شادی رو از درون خودم آغاز می‌کنم
باقی‌ش خودش می‌رسه
فقط کافیه حرکتی کنی


 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...